رپو فایل

مرجع دانلود و خرید فایل

رپو فایل

مرجع دانلود و خرید فایل

تحقیق سلامت روان و پرهیز از خشونت

تحقیق سلامت روان و پرهیز از خشونت

تحقیق-سلامت-روان-و-پرهیز-از-خشونتدانلود تحقیق سلامت روان و پرهیز از خشونت، در قالب فایل word و در حجم 9 صفحه. از مشخصات یک سازمان سالم آن است که سلامت جسمی و روانی کارکنان آن به همان اندازه مورد توجه و علاقه‌ی مدیریت سازمان قرار گیرد که تولید و بهره‌وری مورد تأکید قرار گرفته است ...


دانلود فایل

مقاله بهداشت روان در جمهوری اسلامی ایران

مقاله بهداشت روان در جمهوری اسلامی ایران در 16 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی علوم انسانی
بازدید ها 1
فرمت فایل doc
حجم فایل 12 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 16
مقاله بهداشت روان در جمهوری اسلامی ایران

فروشنده فایل

کد کاربری 2102
کاربر

مقاله بهداشت روان در جمهوری اسلامی ایران در 16 صفحه ورد قابل ویرایش

بهداشت روان در جمهوری اسلامی ایران

دستاوردها و نیازها

واژه های کلیدی

بهداشت روان، تاریخچه، بلایای طبیعی

مقدمه

جمهوری اسلامی ایران کشوری پهناور با مساحت بیش از 1648000 کیلومتر مربع است و شامل 28 استان، 282 بخش، 724 قریه، و بیش از 2260 روستا است. جمعیت بیش از 60 میلیون نفر تخمین زده می‌شود با 4/50 درصد زیر سن 19 سال و 4/4 درصد بالای 65 سال. میزان رشد جمعیت 41/1 درصد می باشد. روند شهرنشینی رو به افزایش است تو 4/60 درصد جمعیت در مناطق شهری و 6/39 درصد در مناطق روستایی سکونت دارند. شهرهای بزرگ گسترش می یابند و تنها در تهران (پایتخت) ، بیش از 11 میلیون نفر زندگی می‌کنند. زبان رسمی کشور فارسی است و 6/99 درصد از جمعیت مسلمان هستند. شاخص های بهداشت عمومی در کشور بهبود یافته است و نیل به این دستاوردها مدیون سیستم مراقبت بهداشتی اولیه (PHC) می باشد. گسترش شبکه بهداشتی توسط نیروهای محلی به دور افتاده ترین نقاط کشور میسر شده و تغییرات عمیقی در برقراری و تداوم بهداشت جامعه بدنبال داشته است. مراقبت های بهداشتی نیز به دلیل افزایش منابع انسانی و توزیع مناسب آن بهبود یافته است. تعداد پزشکان در مقایسه با 47373 پزشک در سال 1369 به 90000 رسیده و تعداد تخت های بیمارستانی از 55368 تخت در سال 1358 به 96148 تخت در سال 1376 افزایش یافته است. خدمات سرپایی نیز در 65 کلینیک دولتی و 328 کلینیک خصوصی ارائه می‌شود.

در حال حاضر 735 روانپزشک مشغول به کار هستند و سالانه حدود 50 روانپزشک جدید فارغ التحصیل می‌شوند. 3/1 تخت روانپزشکی برای هر 10000 نفر وجود دارد که از متوسط منطقه ای (8/0 برای 10000 نفر) بالاتر و از آمار 6/3 در آمریکا و 3/9 در اروپا بسیار پایین تر است. 25 دکترای روانشناسی بالینی، بیش از 389 کارشناس ارشد روانشناسی بالینی و 5000 کارشناس روانشناسی نیز، وجود دارند.

تاریخچه خدمات بهداشت روان

برای خدمات بهداشت روان در ایران، می توان چهار دوره قایل شد. دوره اول که تا سال های 1320 ادامه یافت و دارالمجانین ها با شرایط بسیار نامناسب در تهران، همدان شیراز و اصفهان وجود داشتند. دوره دوم از سال های 1320 یعنی هنگامیکه دانشکده پزشکی در کشور تأسیس، و روانپزشکی به عنوان شاخه ای از طب مدرن منظور شد، آغاز گردید. تأسیس بیمارستان های دانشگاهی جدید و تدریجا ایجاد و رشد دپارتمان ها و بیمارستان های روانپزشکی و آموزش دستیاری روانپزشکی در سالهای 1340، حداقل در شهرهای بزرگ، منجر به بهبود مراقبت های ارائه شده برای بیماران روانپزشکی شد.

در سومین دوره که سال های 1350 را شامل می شد، تلاش هایی در جهت دستیابی به مراقبت های بهداشت روان جامع، توسط انجمنی برای توانبخشی معلولین و خدمات بهداشت روان جامعه صورت گرفت. این امر توسط اولین معاونت وزارت بهداشت و تأمین اجتماعی انجام شد. وزارت متبوع اقدام به یک سری پژوهش های همه گیرشناسی و تأسیس تعدادی بیمارستان و مراکز روانپزشکی جدید در نقاط مختلف کشور نمود و آغاز به آموزش سطح بندی شده در روانپزشکی و روانپرستاری کرد. این برنامه های آموزشی و تحقیقاتی، پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، در انستیتو روانپزشکی تهران ادغام شد. چهارمین دوره از مهر ماه 1365، هنگامیکه برنامه ملی بهداشت روان (NPMH) توسط یک تیم چند رشته ای (MULTIDISCIPLINARY) از متخصصین طرح و توسط دولت پذیرفته شد، آغاز گردید. استراتژی اصلی، ادغام فعالیت های جدید در یک سیستم مراقبت های بهداشتی اولیه کارآمد بود.

ادغام بهداشت روان در سیستم مراقبت های بهداشتی اولیه

از سال 1367 تا 1369 یک پیش مطالعه (Pilot study) موفق در شهرکرد و شهررضا در مرکز جمهوری اسلامی ایران انجام شد که نشانگر افزایش قابل ملاحظه دانش بهداشتکارها و بهبود مهارت های بیماریابی در مقایسه با مناطق شاهد بود متعاقب آن، حرکت هایی در کشور صورت گرفت که منجر به گسترش سریعتر برنامه شد. برخی عوامل که منجر به این تسریع شدند، عبارت بودند از :

§ ایجاد واحد سلامت روان در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی

§ اعلام بهداشت روان به عنوان نهمین جزء مراقبت بهداشتی اولیه

§ تشکیل کمیته مشورتی بهداشت روان کشوری که اعضای آن هیئت علمی دانشکده های پزشکی بودند.

§ تهیه آیین نامه های آموزشی برای تمام سطوح ارائه بهداشت (1367)

§ بازنگری ها و کارگاه ها درباره برنامه کشوری (1370) و متدولوژی تحقیقات بهداشت روان (1372)

§ بزرگداشت سالانه هفته بهداشت روان در مهر ماه از سال 1364

§ ارتقاء آگاهی سایر کارکنان بهداشت از طریق کارگاه ها، سمینارها و کنفرانس‌ها

§ ارتقاء‌ آگاهی عمومی در مورد بهداشت روان از طریق رسانه ها.

دستاوردها

توسعه دوازده ساله طرح ادغام بهداشت روان در مراقبت های بهداشتی اولیه منجر به بهبود بسیار زیاد در استقرار سرویس های بهداشت روان شده است. تعداد مراکز بهداشتی بخش ها که در آن طرح ادغام انجام شده در سال 1380 به 234 مرکز افزایش یافت (84% از مراکز در دسترس). تعداد مراکز بهداشتی شهری و روستایی که در آن طرح ادغام بهداشت روان در PHC انجام شد، به 2417 مرکز (54 درصد از مراکز موجود) رسید. تعداد خانه های بهداشت که در آن بهداشت روان در سیستم PHC ادغام شد، به 10000 افزایش یافت (70 درصد خانه های بهداشت موجود). علاوه بر این تعداد افراد در نواحی روستایی که توسط این طرح پوشش داده شدند به 15626729 نفر (63 درصد) و در مناطق شهری به 4568301 نفر (8/10) و در مجموعن به 20195130 نفر (1/30 درصد) بالغ شده است.

بهداشت روان در کودکان و نوجوانان

در دو دهه اخیر، تغییر زیادی در توزیع سنی جمعیت بسوی سنین کمتر پیش آمده است. بالطبع برنامه های بهداشت روان نیز نیاز به تغییر جهت مناسب دارد. در این زمینه چندین طرح دارای همپوشی انجام شده است. بعنوان مثال، برنامه های بهداشت روان مدارس آغاز شده اند. در دماوند، شهری با 250000 نفر جمعیت در 100 کیلومتری شمال تهران، یک پیش طرح در سال 1376 آغاز شد که هم دانش آموزان و هم والدین را در بر می گرفت. مداخله به نحو بارزی دانش و نگرش دانش آموزان و والدین آنها را نسبت به بهداشت روان بهبود بخشید، اعتماد به نفس دانش آموزان افزایش یافت و مشکلات آنها با والدین و آموزگاران کمتر شد، ترس از امتحان تخفیف یافت و تنبیه جسمی دانش آموزان و مدرسه گریزی خاتمه یافت و آزار جنسی وسیگار کشیدن کاهش یافت. این مطالعه یک مثال درمعیار کوچک است که نشان می دهد چگونه مداخله در مدرسه می تواند کمک کننده باشد. یک برنامه بهداشت مدارس جامع در دست تهیه و اقدام می باشد.

با توجه به آزار کودکان، بهداشت روان یک برنامه براساس پیشگیری از آزار کودکان و خشونت علیه زنان بامشارکت یونیسف و WHO آغاز کرد. سه پروژه تحقیقاتی برای تعیین وسعت مشکل بعنوان بخشی از روند ارزیابی نیازها، انجام پذیرفت. مجموعه متون آموزشی برای پزشکان عمومی و بهداشتکارها، برای جلوگیری از آزار کودکان تهیه شد و چهار کارگاه آموزشی با موضوع حقوق کودکان در چهار استان برگزار شد. در زمینه آزار کودکان و جنبه های مختلف آن، اعم از جسمی، جنسی و احساسی کماکان باید بیشتر کارکرد و قسمت اصلی فعالیت باید در ساختار برنامه بهداشت مدارس گنجانده شود.

سوء مصرف مواد

بدلیل عادت مصرف تریاک که از دیرباز در ایران وجود داشته است، همیشه فشار زیادی از طرف سیاست گذاران برای راهکارهای کاهش عرضه مطرح بوده است. در سال های 1360، فعالیت های کاهش تقاضا به نفع کاهش عرضه نادیده گرفته شد. کلیه فعالیت های جاری در زمینه کاهش تقاضا، از سال های 1370 شروع شده است. سابقا از دیدگاه مصرف کنندگان مواد بود. هنگامیکه مشخص شد چنین راه کاری مؤثر نیست، اولین برنامه ملی در زمینه کاهش تقاضا در سال 1373، آغاز بکار کرد. در همین سال، اولین درمانگاه سرپایی در یک مرکز بهداشت دولتی شروع به کار کرد. همزمان یک گروه خودیار معتادان گمنام (Narcotics Anonymous) با تعداد کمی عضو آغاز به کار کرد. که در حال حاضر بیش از 10000 عضو دارد.

همچنین قریب به 130 درمانگاه سرپایی و 300 تخت برای درمان معتادین در مراکز بهداشت دولتی در دسترس است. در همان زمان بسیاری از بازآموزی ها و کارگاه های آموزشی برای پزشکان، پرستاران و مددکاران اجتماعی براساس اهداف کاهش تقاضا برگزار شد. این همه ، در کنار تسهیل قوانین که توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزشی پزشکی انجام شد، منجر به درگیر شدن صدها پزشک در درمان مصرف کنندگان مواد شد. تخمین زده می‌شود که تنها در مراکز دولتی، سالانه حدود 60000 مصرف کننده مواد پذیرفته می‌شوند.

بر اساس اطلاعات جاری در زمینه مصرف مواد در کشور، تخمین زده می‌شود که 5/1 میلیون فرد وابسته به مواد وجود دارند. تریاک شایعترین ماده مصرفی با 37 درصد می باشد و پس از آن حشیش و هروئین به ترتیب با 21 و 19 درصد قرار دارند. میانگین سنی مصرف کنندگان مواد 33 سال است، در حالیکه میانگین سنی شروع مواد 22 سالگی است. درصد مصرف کنندگان تزریقی مواد 29 می باشد و عجیب نیست که 63% از افراد آلوده با HIV و AIDS در جمهوری اسلامی ایران سابقه مصرف مواد تزریقی داشته اند.

گرچه برنامه های درمانی تصویب شده جاری شامل رژیم های جایگزین نمی شوند، اما استراتژی های کاهش آسیب به زودی در برخی زندان ها آغاز می‌شوند. با توجه به پیشگیری اولیه، هم اکنون برنامه های متعددی در سطح جامعه در حال اجرا هستند که غالب آنها شامل مشارکت مدارس هستند. همچنین، رسانه ها بطور گسترده ای علیه مصرف مواد می جنگند و یک طرح اولیه برای ارزیابی امکان ادغام یک برنامه پیشگیری از اختلالات سوء مصرف در سیستم PHC در دست اجرا است.

جهت دریافت فایل مقاله بهداشت روان در جمهوری اسلامی ایرانلطفا آن را خریداری نمایید


علل گرایش جوانان و نوجوانان به قرص های روان گردان

دانستن این نکته که چه نوع اختلال روانی عامل اولیه رویکرد فرد به استفاده از مواد مخدر می گردد کار چندان مشکلی نیست با مروری بر روند زندگی گذشته بیمار معتاد از دوران کودکی به بعد، چگونگی رشد روانی جسمی وی، نوع بافت خانواده، بررسی مشکلات روانی شخصیتی اجتماعی اقتصادی افراد خانواده، چگونگی محیط اجتماعی، شرایط زیستی و می توان نوع اختلال و یا اختلالات ر
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 57 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 46
علل گرایش جوانان و نوجوانان به قرص های روان گردان

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

علل گرایش جوانان و نوجوانان به قرص های روان گردان

هدف من از تحقیق درباره ی این موضوع است که بدانم علل گرایش جوانان به اعتیاد، بخصوص قرص های روان گردان در کشورچیست؟ درباره ی آگاهی افراد از این موضوع اقداماتی صورت گرفته اما به نظر من کافی نبوده است.لذا من با ارائه ی این تحقیق می خواهم تا جوانان ونوجوانان را درباره ی اثرات مخرب این قرص ها آگاه کنم. این تحقیق یک تحقیق کتابخانه ای است و حوزه ی آماری آن در محدوده ی کشورمان ایران و تحقیقی توصیفی است.

در این مورد نیز چند سوال تنظیم شده است که پاسخ آن ها را می توانید در دنباله ی مطالب بیابید

1- علل گرایش جوانان و نوجوانان به اعتیاد چیست؟

2- دوستان ناباب چه نقشی در اعتیاد افراد دارند؟

3- قرص های روان گردان چگونه عمل می کنند؟

4- مسئولان برای کنترل اعتیاد به مواد روان گردان چه اقداماتی انجام داده اند؟

5- مواد شادی آور(اکس) چه اَشکالی دارند؟

و همچنین فرضیه هایی مطرح شده است

1- استعمال مواد روان گردان باعث از بین رفتن سلو لهای مغز می شود

2- مصرف کنندگان دچار توهماتی می شوند که به خو د و دیگران صدمه وارد می کنند

3- بسیاری از مصرف کنندگان از بین رفته یا دچار اختلالات روانی می شوند

4- دوپینگ بعضی از ورزشکاران بوسیله ی مواد روان گردان صورت می گیرد

طرح تحقیق

1- سوالات اصلی

1- روان گردان به چه معنا ست؟

2- قرص های روان گردان چگونه عمل می کنند؟

3- مصرف این قرص ها دارای چه عوارضی است؟

4- اکستازی چیست؟

2- سوالات فرعی

1- علل گرایش و نوجوانان به اعتیاد چیست؟

2- دوستان ناباب چه نقشی در اعتیاد افراد دارند؟

3- مسئولان برای اعتیاد به قرص های روان گردان چه اقداماتی انجام دادهاند؟

این تحقیق، یک تحقیق کتابخانه ای است که برای جمع آوری مطالب درج شده در آن از کتابها و همچنین سایت های اینترنتی استفاده شده است.

چکیده

What is ecstasy?

MDMA or ecstasy is a Schedule I synthetic, psychoactive drug possessing stimulant and hallucinogenic properties. MDMA possesses chemical variations of the stimulant amphetamine or methamphetamine and a hallucinogen, most often mescaline.

MDMA, called "Adam," "ecstasy," or "XTC" on the street, is a synthetic, psychoactive (mind-altering) drug with amphetamine-like and hallucinogenic properties. Its chemical structure (3-4 methylenedioxymethamphetamine) is similar to two other synthetic drugs, MDA and methamphetamine, which are known to cause brain damage.

Health Hazards

Beliefs about MDMA are reminiscent of the claims made about LSD in the 1950s and 1960s, which proved to be untrue. According to its proponents, MDMA can make people trust each other and can break down barriers between therapists and patients, lovers, and family members.

Many of the risks users face with MDMA use are similar to those found with the use of amphetamines and cocaine. They are:


Psychological difficulties, including confusion, depression, sleep problems, drug craving, severe anxiety, and paranoia - during and sometimes weeks after taking MDMA (even psychotic episodes have been reported).
Physical symptoms such as muscle tension, involuntary teeth clenching, nausea, blurred vision, rapid eye movement, faintness, and chills or sweating.
Increases in heart rate and blood pressure, a special risk for people with circulatory or heart disease.

Recent research findings also link MDMA use to long-term damage to those parts of the brain critical to thought and memory. It is thought that the drug causes damage to the neurons that use the chemical serotonin to communicate with other neurons. In monkeys, exposure to MDMA for 4 days caused brain damage that was evident 6 to 7 years later. This study provides further evidence that people who take MDMA may be risking permanent brain damage.

فصل اول

پیشینه ی تحقیق

وقتی در سال 1914 دانشمندان در آلمان یک ماده شیمیایی جهت کم کردن اشتهای افراد ساختند هیچ کس فکر نمیکرد این ماده تبدیل به اعتیاد نسل جوان در قرن جدید شود، یک نوع اعتیاد جدیدکه در انتهای آن مرگ به ا نتظار نشستهاست. درآن زمان(1914) این ماده به علت اثرات آن از رده خارج شد. اما در سال 1942 این دارو مجدداً وارد بازار شد. اما در سال 1984 با اثبات اثرات آن روی مغز حیوانات آز مایشگاهی از طرف مجامع علمی مصرف و تولید این داروها رسماً ممنوع اعلام شد.

در سالهای اخیر مصرف آن در آمریکا، در پارتی های شبانه موسوم به Raves به شدت افزایش یافته است که باعث نگرا نی دولت آمریکا شده است. در دوره ی زمانی خاصی در اروپا، مصرف این مواد انرژی زا و شادی بخش برای کاهش مصرف سایر ماد مخدر مثل هروئین تشویق شده است، بطوری که مصرف آن در اروپا در 1995 از 500 هزار قرص در سال به 30 میلیون قرص رسیده است. 2 درصد مردم آمریکا حداقل یکبار این ترکیب را مصرف کرده اند. حد اقل یازده و هفت دهم دانش آموزان کلاس آخر دبیرستان در آمریکا « اکس» مصرف کرده اند. مصرف این قرص ها در ایران به خصوص در سالهای اخیر در پارتی های شبانه به شدت افزایش یافته است. جوانان تحصیل کرده و مرفه، مصرف کنندگان اصلی این دارو ها هستند. لازم است عموم مردم و پژشکان با اثرات سوء مصرف این دارو آشنا شوند تا از وقوع این حوادث ناگوار جلوگیری شود.


فصل دوم

1- عوامل موثر در اعتیاد

1-1- عوامل روانی

به عنوان مثال، سلولی که حاوی اطلاعات راجع به یک لیوان آب است با سلولی که حاوی اطلاعات راجع‌ به دریاست مخلوط شده ، در نتیجه شخص یک لیوان آب را ، دریا تصور کرده و می‌خواهد شیرجه رفته و در آن شنا کند. یا یک آدم چاق را سیبی تصورمی کند.

یبشتر معتادین دچار نوعی مشکل و یا اختلال روانی هستند و به دلیل همین اختلال به اعتیاد روی آورده و وابستگی روانی به مواد مخدر در آنان به وجود می آید. چون استفاده از مواد مخدر موجب می گردد که تا حدودی و به طور موقت اختلال روانی آنان فروکش کرده و یا به قول خودشان تخدیر شده و درد روانی آنان تسکین یابد. اما در صورت عدم دسترسی و یا عدم استفاده از مواد مخدر، اختلال روانی آنان آشکارتر می شود. این همان نکته مهمی است که در درمان بیماران معتاد مورد توجه و نظر روان پزشکان است. دانستن این نکته که چه نوع اختلال روانی آنان آشکارتر می شود. این همان نکته مهمی است که در درمان بیماران معتاد مورد توجه و نظر روان پزشکان است.

دانستن این نکته که چه نوع اختلال روانی عامل اولیه رویکرد فرد به استفاده از مواد مخدر می گردد کار چندان مشکلی نیست. با مروری بر روند زندگی گذشته بیمار معتاد از دوران کودکی به بعد، چگونگی رشد روانی جسمی وی، نوع بافت خانواده، بررسی مشکلات روانی- شخصیتی- اجتماعی- اقتصادی افراد خانواده، چگونگی محیط اجتماعی، شرایط زیستی و ... می توان نوع اختلال و یا اختلالات روانی را مشخص و درمان های لازم روان پزشکی را آغاز نمود.

در صورتی که معتاد و یا در صورت لزوم خانواده وی تحت درمان های ضروری روان پزشکی قرار نگیرند و به سفارش های روان پزشک معالج عمل نکنند، موفق به ترک و درمان اعتیاد نخواهند شد.

1-2- عوامل جسمی

علاوه بر وابستگی روانی به مواد مخدر، وابستگی جسمی نیز عامل مهم دیگری است که در ترک اعتیاد و درمان بیمار معتاد، جایگاه خاص درمانی خود را دارد. هنگامی که وابستگی جسمی به وجود آید و در صورت عدم دسترسی فرد معتاد به ماده مخدر، علایمی در وی بروز می نماید که او برای جلوگیری و رهایی از آن علایم با هر ترفندی سعی می نماید که ماده مخدر مورد نیاز خود را تهیه و از آن استفاده نماید.

متأسفانه در چنین حالت روانی- جسمی است که بیمار معتاد ممکن است به هر کار خلافی دست بزند تا بتواند ماده مخدر را تهیه نماید و این رفتارهای خلاف اخلاق و قانون است که بسیاری از خانواده ها و دیگر افراد جامعه را درگیر مشکلات اقتصادی، رفتاری و اخلاقی معتادین نموده است. تکرار چنین اعمال و رفتارهای خلاف قانون و ضد اجتماعی موجب می گردد که معتاد، روز به روز از نظر روانی و اخلاقی، بسیاری از خصوصیات و صفات خوب و انسانی را از دست بدهد و در نهایت به فردی خلاف کار و بی احساس مبدل گردد.

برای درمان عوارض جسمی ناشی از ترک اعتیاد، روش های گوناگون درمانی وجود دارد که بیمار بتواند با استفاده از داروهای تجویز شده توسط روان پزشک معالج، این مرحله ترک اعتیاد را به شکلی بگذراند که عوارض جسمی کمتی داشته و بتواند دوره بحرانی ترک را راحت تر بگذراند.

بارزترین علایم جسمی ناشی از ترک ماده مخدر (و یا در صورتی که بیمار معتاد نتواند به ماده مخدر دسترسی یابد) عبارت اند از: دردهای شدید عضلانی که فرد را بی قرار و پرخاشگر می نماید، دل پیچه های شدید توأم با بیرون روی، تهوع، استفراغ، عرق کردن، بی خوابی و ... .

1-3- عوامل خانوادگی

عوامل خانوادگی مانند: عدم توجه مادر و پدر به چگونگی تربیت فرزندان، نبودن نظارت های لازم و ضروری از جهات رفتای، عدم توجه به رشد روانی و سالم فرزندان، نبودن فضای آرام و شاد خانوادگی، وجود رابطه های بیمار گونه بین پدر و مادر و فرزندان، اعتیاد پدر و یا مادر، کمبودهای عاطفی فرزندان و بسیاری از عوامل دیگر در اعتیاد فرزند یا فرزندان نقش دارند. به همین دلایل است که در درمان اعتیاد فردی از افراد خانواده، تمامی افراد خانواده باید مورد بررسی های لازم روان پزشکی قرار گیرند.

علاوه بر جلسات روان درمانی خواه قبل از ترک و خصوصاً بعد از ترک و درمان که برای بیمار معتاد توصیه می شود، گاهی ضروری به نظر می رسد که جلسات روان درمانی، برای افراد خانواده به صورت گروهی و یا انفرادی در نظر گرفته شود و اگر فردی از افراد خانواده دچار نوعی اختلال روانی باشد، وی نیز درمان گردد. بنابراین در ترک و درمان بیمار معتاد، همه افراد خانواده باید همیاری و همکاری لازم را با روان پزشک معالج بنمایند. در غیر این صورت نمی توان انتظار داشت که فرد معتاد در ترک و درمان موفق گردد.

1-4- عوامل اجتماعی

یعنی محیط و جامعه ای که فرد معتاد در آن زندگی می کند، کوچه، محله، شهر، همسایه ها، دوستان، افراد فامیل و ... در اعتیاد نقش دارند.

در بعضی محله ها مواد مخدر راحت تر و بیشتر در اختیار معتادین قرار می گیرد و نابسامانی خاصی از جهات اجتماعی، قانونی، رفتاری، اخلاقی، اقتصادی و ... در چنین محله هایی وجود دارد. بنابراین خانواده ها باید از وجود چنین محله هایی آگاهی داشته باشند تا اگر به هر دلیلی خانواده ناچار به زندگی در چنین محله هایی است، بیش از حد مراقب و مواظب فرزندان و افراد خانواده خود باشند و اگر محل زندگی خارج از چنین محله هایی است فرزندان خود را از رفت و آمد به چنین محله هایی منع نماید.

فرد معتادی که با هر روش درمانی موفق به ترک اعتیاد خود شده است و مرحله درمانی خود را می گذراند باید به این نکته توجه نماید که حضور در محله های آلوده، ادامه ارتباط با دوستان معتاد و یا افرادی که در خرید و فروش مواد مخدر دست دارند ممکن است باعث گردد که او مجدداً به دامن اعتیاد کشانده شود.


بررسی نگرش دانشجویان روان شناسی نسبت به بیماری ایدز

بیماری « نارسایی سیستم مصونیت بدن در مقابل میکروبها» را در زبان انگلیسی به طور خلاصه ایدز می گویند
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 37 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 44
بررسی نگرش دانشجویان روان شناسی نسبت به بیماری ایدز

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

بررسی نگرش دانشجویان روان شناسی نسبت به بیماری ایدز

چکیده

و ما اصابکم من مصیبه فبما کسب ایدیکم و بعفو عن کثیر (1)

«هر بلایی که به شما می رسد به سبب آنچه است که به دست خود کرده اید و حال آنکه خدا از بسیاری از کرده های شما در می گذرد.»[1]

در بهار سال 1980، پزشکان و اپیدمیولوژیست های مراکز پزشکی در لوس آنجلس، سانفرانسیسکو، و نیویورک به مرکز کنترل بیماریهای (CDS) در آتلانتا 26 مورد سارکوم کاپوسی و 15 مورد پنومونی پنومویستین کارینی را در مردان هموسکشوئل جوانی که قبلا سالم بوده اند گزارش نمودند. از نقطه مطالعات ایمونولوژیک. کلیه بیماران اختلال عمیق در انفوسیت های وابسته به تیفوس را نشان می دادند پس از تشخیص بیماری اولیه در این مبتلایان عفونت های شدید فرصت طلب دیگری نیز به طور مکرر مشاهده گردید.

بروز سارکوم کاپوسی، پنومونی پنومویستین کارینی و دیگر عفونت های سخت فرصت طلب در مردان هموکسکوئل جوان که یک رویداد غیرمعمول تلقی گردید، دست یابی به پاسخ فوری را برای ضعف سلامت عمومی طلب نمود. گزارشات اولیه از این موارد در ماه ژوئن و جولای 1981 انتشار یافت.

مقدمه

بیماری « نارسایی سیستم مصونیت بدن در مقابل میکروبها» را در زبان انگلیسی به طور

خلاصه ایدز می گویند.

اما فرانسویها «سیدا» می خوانند و در آفریقا «بیماری لاغر کننده» و مرکز پیشگیری و کنترل بیماریها در امریکا در انگلستان بیماری «ایدز» را چنین تعریف می کنند:

سندرم نقصان اکتسابی «ایدز»

اکتسابی = یعنی مادرزادی نیست

ایمنی = نظام ایمنی بدنی

نقص = به خوبی کار نمی کند

عوارض= مجموعه علائم و عوارض

ایدز به عنوان یک بیماری کشنده با مختل ساختن سیستم دفاعی بدن آدمی را در رویارویی با انواع عفونت ها و سرطانها به آسانی به کام مرگ می کشاند. عامل این بیماری ویروس به نام (H.I.V) است و در واقع ایدز را با مرحله نهایی آلودگی به این ویروس یعنی هنگامی که نظام دفاعی بدن به اندازه ای ضعیف شود که شخص به عفونت های فرصت طلب و یا سرطانهای مختلف مبتلا شود در هنگام ورود ویروس مورد اشاره تا ظهور نشانی های بیماری ایدز ممکن است در این مدت عامل انتقال بیماری به دیگران باشد. عوارض و عواقب این ویروس مخرب و مهلک به همین جا ختم نمی‎شود: او بشریت و جامعه بشری را به دو پاره کرده است و از هر دو پاره قربانی می گیرد، 1- مبتلایان 2- کسانی که هنوز مبتلا نشده اند. ترس از «ایدز» در میان مردم به ویژه آمریکا ارتباطات مردم را به هم ریخته آنها می ترسند با یکدیگر دست بدهند. یا از لیوان هم آب بخورند، یا با خیال راحت به رستوران بروند یا به دندان پزشک مراجعه کنند. دندان پزشک ها هم می ترسند. مبتلایان مطرود شده اند. هر جا که ظاهر بشوند وحشت و اضطراب می آفرینند. «یکی از آنها (کن میکز) بود. او که مرگ را در برابر خود می دید از افکار عمومی تقاضا می‎کند یا ایدزها انسانی تر رفتار کنند و آنها را از خود طرد نکنند. او در سپتامبر 1986 مرد»

در سالهای اخیر که به دنبال غفلت درازمدت، بشر با خطر جدی روبه رو گردیده و علیرغم به کارگیری تمام توان خود در این رویارویی نه تنها به پیروزی نرسیده بلکه همچنان شاهد گسترش دامنه این خطر در سراسر کره زمین است - اندیشه در ریشه یابی ها و ماهیت و چگونگی شکل گیری و مهار کرده این خطر یک ضرورت است به همین سبب در زمان ما تقریبا در سراسر گیتی سازمانهای گوناگون آموزشی و پژوهشی بخش بزرگی از توان خودش را در این زمینه به خدمت گرفته اند. اما هنوز آدمی نتوانسته به اطمینان خاطر و آرامشی که برخاسته از احساس امنیت در برابر تهاجم گسترده ویروس بیماری ایدز باشد داست یابد. درست است که امروز تمام موارد ابتلاء به بیماری در بی بند باری جنسی بالاترین سهم را در این مصیبت بزرگ و جهانگیر را دارد بعد او ریشه یابی سایر موارد نیز نشان می‎دهد که غالباً آغازگر ابتلاء همین تبعیت از هوای نفس و شکستن حریم امر و نهی الهی بوده تدریجا از طرق دیگر مثلا استفاده از فرآورده های خونی یا وسایل تزریقی مشترک و مانند اینها افراد بی گناهی را از پای در آورده است.

طی مطالعات و تحقیقات بسیار وسیعی که تا سال 1986 انجام یافته بود یافته های زیر در مورد این بیماری نوظهور یعنی ایدز به دست آمد.

ایدز یک بیماری مسری است. راههای سرایت آن از طریق مطالعات اپیدمیولوژی تجربی کشف گردید.

ایدز یک بیماری ویروس نوظهور است. مشخصات مولکولی ویروس به طور وسیله و م فصل مورد بررسی قرار گرفت و بسیاری از مجهولات این ویروس روشن شد.

آزمایشهای دقیق سرولوژی، ایمونولوژی و بیولوژی مولکولی برای تشخیص آن به وجود آمد.

اعضاء سلولهای هدف و همچنین بسیاری از اثرات ایمونولوژیکی ویروس برای آنها شناخته شد.

ولی در این تحقیقات وسیع علمی در موارد زیر ناکام مانده است:

  • تولید واکسن مؤثر
  • دارو یا معالجه مناسب

موضوع: موضوع پژوهش بررسی نگرش دانشجویان روان شناسی نسبت به بیماری ایدز می‎باشد.

ایدز به عنوان یک بیماری کشنده با مختل ساختن سیستم دفاعی بدن آدمی را در رویارویی با انواع عفونت ها و سرطانها به آسانی به کام مرگ می کشاند. عامل این بیماری ویروس به نام (H.I.V) است و در واقع ایدز را باید مرحله نهایی آلودگی به این ویروس یعنی هنگامی که نظام دفاعی بدن به اندازه ایی ضعیف می‎شود که شخص به عفونت های فرصت طلب و یا سرطانهای مختلف مبتلا شود. این بیماری از طریق ارتباط جنسی ، خون و فرآورده های خونی و از مادر به کودک منتقل می‎شود.

حال برای پژوهشگر این سئوالات را مطرح می‎شود که :

1) آیا روابط نامطولب جنسی یکی از عوامل انتشار بیماری ایدز است؟

2) آیا معتادین تزریق یکی از عوامل انتشار بیماری ایدز است؟

3) آیا عدم رعایت ارزشهای اخلاقی یکی از عوامل انتشار بیماری ایدز است؟

4) آیا آمیزش جنسی یکی از راههای انتشار بیماری ایدز است؟

5) آیا استفاده از فرآورده های خونی یکی از عوامل انتشار بیماری ایدز است؟

6) آیا بین مشاوره کردن با بیماران مبتلا به ایدز و پیشگیری بیماری ایدز رابطه وجود دارد؟

7) آیا فرد مبتلا به بیماری ایدز می‎تواند به کار خود ادامه دهد؟

8) آیا بهترین راه پیشگیری افراد قرنطینه کردن مبتلا به ایدز است؟

9) آیا همجنس بازان مسئول اپیدمی ایدز هستند؟

فایده و اهمیت تحقیق

«و اتقو فتنه لایتبن منکم خاصه» [2]

«از آن فتنه برحذر باشید که تنها دامنگیر گروهی که ستم کردند نمی‎شود»

با توجه به مسئله تهاجم فرهنگی و این که یکی از مشخصه های این تهاجم، روی محور مسائل جنسی دور می زند و از طرفی بیشتر از انحرافات جنسی نیز در بین گروههای نوجوان و جوان است و ضمن اینکه بیماری ایدز بیشترین قربانیان خود را در سراسر جهان از بین گروههای سنی 15 تا 24 سال تشکیل می‎دهد روی این اصل اهمیت این پژوهش در لزوم گسترش اخلاق و رعایت ارزشها و سنن الهی و هنجارهای اجتماعی نقش دارد. و باید از عوامل اجتماعی و انگیزه هایی که باعث بروز این نابسامانی اجتماعی می‎شود جلوگیری کرد. و شاید بهای سنگینی که بشریت به پای یک ویروسی ناچیز پرداختهو می پردازد برای بیدار کردن آدمی به ضرورت رعایت نسبت های الهی و آموزش های اخلاقی کفایت کند.

اهداف تحقیق

با توجه به گسترش سریع این بیماری در جهان به خصوص کشورهای جهان سوم من جمله کشور خودمان ایران و با توجه به عدم آگاه افراد جامعه از این بیماری و اینک هنوز واکسن این بیماری کشف نشده است لذا پیشگیری و آگاه کردن افراد جامعه از ضروریات به نظر می رسد.

اهدافی که در این پژوهش مورد اهمیت است از این قرار است:

1) کمک به آموزش بهداشت عمومی در سطح جامعه در نتیجه کاهش خطر آلودگی افراد.

2) باید به عموم مردم در جریان ماهیت و خطرات حاصله از بی بند و باری روابط جنسی قرار گیرند. به خصوص نوجوانان که بیشتری قربانیان ایدز را تشکیل می دهند.

3) با آموزش کافی زدودن وحشت ناشی از بیماری ایدز و جلوگیری از زیانهای اغراق امیز آن.

4) ارائه رساله ای برای پایان تحصیلی در زمینه روان شناسی در موضوعی که در جامعه ما تحقیق آن جنبه ابتدایی داشته وباید روی آن خیلی زیادتر کار شود.

فرضیه تحقیق

1) روابط نامطلوب جنسی یکی از عوامل انتشار بیماری ایدز است.

2) معتادین تزریقی یکی از عوامل انتشار بیماری ایدز است.

3) عدم رعایت ارزشهای اخلاقی یکی از عومال انتشار بیماری ایدز است.

4) آمیزش جنسی یکی از راههای انتشار بیماری ایدز است.

5) استفاده از فرآورده های خونی یکی از عوامل انتشار ایدز است.

6) بین مشاوره کردن با بیماران مبتلا به ایدز و پیشگیری بیماری ایدز رابطه وجود دارد.

7) فرد مبتلا به بیماری ایدز می‎تواند به کار خود ادامه دهد.

8) بهترین راه پیشگیری افراد قرنطینه کردن مبتلایان به ایدز است.

9) همجنس بازان مسئول اپیدمی ایدز هستند.

متغییرها

در این تحقیق متغییرهای مستقل و وابسته عبارتند از:

مستقل: بیماری ایدز

وابسته : نگرش دانشجویان که شامل روابط نامطلوب جنسی - معتادین تزریقی- عدم رعایت ارزشهای اخلاقی - آمیزش جنسی - استفاده از فرآورده های خونی و همجنس بازان می‎باشد.

تعاریف عملیاتی

بیماری ایدز : HIV یک بیماری مسری و کشنده است که از انسان به انسان قابل سرایت است این بیماری با مختل ساختن سیستم دفاعی بدن، آدمی را با انواع عفونت ها و سرطانها به آسانی به کام مرگ می کشاند و از بدو ورود به بدن انسان تا زمان مرگ می‎توان این ویروس کشنده HIV را منتقل کند.

نگرش نسبت به ایدز:

نمره ایی است که دانشجو از طریق پرسشنامه مربوط به ایدز به دست می آورد.

مقدمه

بیماری ایدز اولین بار در سال 1981 میلادی در بین همجنس بازان آمریکا دیده شد در آن هنگام رسانه های گروهی مردم را از این بیماری خطرناک و کشنده آگاه ساختند.

در اوایل شیوع ایدز بسیاری از مردم جهان مخصوصا در جهان سوم، فکر می کردند ایدز فقط یک بیماری در همجنس بازان است و فقط در کشورهای غربی وجود دارد. لیکن انتشار سریع آن در آمریکا و آمریکای جنوبی و افریقا و آسیا ثابت شد ایدز هیچگونه نژاد - مرز - کشور - جنس و سنی را نمی شناسد و ایمن نمی گذارد. به نحوی که اولین امواج اپیدمی در آمریکای شمالی و اروپای غربی و به دنبال آن خاور دور اروپای شرقی بنا به عقیده متخصصین بهداشت جهانی چهارمین موج همه گیری در خاور میانه و آسیای مرکزی ظاهر خواهد شد.


جهت دریافت فایل بررسی نگرش دانشجویان روان شناسی نسبت به بیماری ایدزلطفا آن را خریداری نمایید


سلامتى تن و روان

آنچه در کتاب حاضر آمده، حداقل معارفى است که براى رسیدن به یک راه و رسم مشخص در زندگى مورد نیاز است انسان، که نقطه اوج آفرینش است، باید راه و رسم رسیدن به مقام اصلى خود را بداند و براى رسیدن و شدن تلاش کند کتاب حاضر، این راه و رسم را نشان مىدهد تا ان شاء الله در عمل نیز به آن رسیم
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 225 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 343
سلامتى تن و روان

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

سلامتى تن و روان

مقدّمه

آنچه در کتاب حاضر آمده، حداقل معارفى است که براى رسیدن به یک راه و رسم مشخص در زندگى مورد نیاز است.
انسان، که نقطه اوج آفرینش است، باید راه و رسم رسیدن به مقام اصلى خود را بداند و براى رسیدن و شدن تلاش کند.
کتاب حاضر، این راه و رسم را نشان مىدهد تا ان شاء الله در عمل نیز به آن رسیم.
لازم به ذکر است که در این کتاب، سعى شده است تا حتى الامکان، اصالت و خلوص نوشتهها طورى باشد که از هرگونه کجفهمى و انحراف به دور باشد و در نتیجه، خواننده نیز به بصیرتى در پناه نور و خلوص دست یابد.
بنابراین، از هیچ نوع گرایش خاصّى، جز شرع و عقل و منطق پیروى نشده است.
همچنین، سعى شده است تا جایى که در توان بوده، از مشهورترین آیات قرآنى، احادیث، اشعار، سخنان ائمّه و اولیا، استفاده شود و بنابراین، توصیه مىشود در خواندن کتاب، حوصله داشته باشیم و چند بار آن را بخوانیم و با آن مأنوس شویم و حتى الامکان به نوشتهها تسلط یابیم و بیشتر جملات را حفظ کنیم; چرا که مطالب کتاب، بیشتر مطالب فطرى و قلبى است و کمتر به مسائل ذهنى پرداخته است و بحثهاى فطرى و عقلى رسیدن و شدن هستند، نه ذهنیات و اطلاعات صرف.
از این رو، توصیه مىشود کتاب را به عنوان سرگرمى و با سرعت نخوانیم، بلکه با حوصله، دقت و صرف وقت و به تکرار بخوانیم و سرانجام به پیاده کردن مطالب آن در زندگى روزمره بپردازیم تا ان شاء الله به هدف اعلاى حیات دست یابیم.

فصل نخست : شناخت انسان

انسان از تن، نفس و روان به وجود آمده است.

تن:

وجه مادى انسان است که عین حیات نیست.
امّا وقتى که روح به آن تعلق مىگیرد، دیگر مادّه صِرف نیست، بلکه کالبدى حیات یافته است که با مادّه، تفاوتى اساسى دارد.
بعد از این که روح به بدن ملحق شد، درست مانند دو آینه، مقابل یکدیگر قرار مىگیرند و به هم آمیخته مىشوند، و در این وضعیت، دیگر جسم و روح را از همدیگر جدا نمىدانیم.
درست است که بدن و روح، جداى از هم بودهاند، اما وقتى به همدیگر تعلق مىگیرند دیگر نباید فکر کنیم که بدن و روح، مثل مرغ در قفس تن است، بلکه روح با حقیقت مادّه، در هم مىآمیزد.

نفس:

مجموعهاى است که ناشى از مجاور شدن روح با تن، به وجود مىآید و بیشتر، منظور ما در این کتاب، خواستهاى انسان در رابطه با تن و نفس است، و به عبارت دیگر، منظور، منِ مجازى است که در فصل آینده از آن، بحث خواهد شد.

روان:

گوهر اصلى انسان است که در مرحله نهایى خود، مىتواند حتى بدون ابزار یا واسطه (ى بدن) معنى داشته باشد و این، همان منِ اصلى است.
بنابراین، به نظر مىرسد که انسان، سه مرتبه یا سه مقام دارد:

مقام اوّل:

مقام روح (= روان) که قبل از دنیاست:
(لقد خلقنا الإنسان فى أحسنِ التّقوی

م)]که[ براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.
، که وجه الهى انسان و مقام اصلى اوست.

مقام دوم:

مقام دنیوى و تنزل یافته و مادّى او، که انسان در این مقام، در حجاب تن و نفس است.

مقام سوم:

مقامى است که انسان باید به آن برسد و آن، مقام اصلى، یا مقام روح است.

فصل دوم: شناخت نفس و روان

1 ـ نفس و شئون آن

نفس، از دیدگاه تحلیل علمى، به سه جزء تقسیم مىشود:
نفس نباتى، نفس حیوانى و نفس انسانى.

نبات:

عبارت است از:
مادّه + نفس نباتى.

حیوان:

عبارت است از:
مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى.

انسان:

عبارت است از:
مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى + نفس انسانى.
(= ناطقه)این مراحل، در مورد انسان، شاید چنین مطرح شود که نفس ناطقه انسانى، مراحل زیر را طى مىکند:
نفس نباتى (اوایل جنینى) و نفس حیوانى (اوایل زندگى) و سرانجام، نفس انسانى که رسیدن به نفس ناطقه است و با کمک عقل، امکانپذیر است.
شئون نفس عبارتند از:

اوّل:

شئونى که از طریق آنها، نفس با بیرون، ارتباط مىیابد که همان حواس پنجگانه هستند.

دوم:

شئونى که از طریق آنها، احساس از درون پیدا مىشود، که همان وهم و خیال است.
(وهم، احساسى است که در پناه عقل نباشد و خیال، احساس در پناه عقل را گویند.)

سوم:

عقل، که قواى حسّى و خیالى را فرمان مىدهد.

قواى پنجگانه:

عبارتند از:
حسّ لامسه، حسّ بویایى، حسّ سامعه و حسّ باصره، که با آنها، درک محسوسات خارجى انجام مىگیرد و در حقیقت، قواى نفس، در جلوه نازلهاند.
همچنین، اعتقاد دارند که یک حسّ مشترک هم هست که عبارت است از ادراکى که محسوسات و فرآوردههاى حسّى به آن مىرسند و بنابراین، جامع و گردآورنده دیگر محسوسات است.
البته حسّ مشترک، حسّ ششم نیست، بلکه یک طبیعت مشترک میان حواس پنجگانه است و ادراک حواس پنجگانه، در آن تجمع مىیابند، و تجمع حواس است که شیئى را به صورت برداشت واحد، تصور مىکند.
خلاصه این که، جمع و نتیجه میان محسوسات را حسّ مشترک نامند.

وهم و خیال:

از محسوسات است و باعث درک معانى مىگردد و به عبارت دیگر، نیروى وهم و خیال، آمیزهاى از معنى و مادّه را تصویر مىکند.
در فصول آینده از وهم و خیال، بیشتر بحث مىشود.

عقل:

مراتبى گوناگون دارد و تمام شئون نفس (= حواس و وهم و خیال) را مىتواند تحت فرمان و نظارت خود درآورد.
اگر وهم و خیال و حواس، تحت نظارت و فرمان عقل نباشند، مشکلآفرین خواهند بود.
خلاصه مطلب این که نفس، با حسّ ظاهر متحد مىشود که همان نفس حیوانى است در حالى که اگر نفس با وهم و خیال و یا با عقل متحد شود، آن را نفس انسانى نامند.
این مراتب نفس را حرکت جوهرى نفس مىنامیم و در ذات نفس است و نفس براى ارتباط با بیرون از بدن، توسط شئون خود، این ارتباط را برقرار مىکند و باعث ایجاد ادراک مىشود که ادراک، یک حالت غیر مادى است و در خیال واقع مىشود، و در حقیقت، در نفس یک حالت تصویرگیرى به وجود مىآید.
بنابراین:
نفس، جوهرى است که در ذات و حقیقت خویش، قابلیت تحوّل، دارد و از احساس تا وهم و خیال و سرانجام تا عقل و در نهایت، تا عقل کلّ، مىتواند کمال یابد.
همان طور که ما، در آینه ظاهر، مادّه را مىبینیم، در آینه وجودى (نفس)، نیز تصویرگرى داریم; یعنى آینه وجودى ما، مثل یک نوار، فیلمبردارى مىکند، اما مادام که در مرحله صورت (= ظاهر) و حسّ بماند، نتیجه این انعکاس، مجازى خواهد بود، و این امر، همان برداشت در حسّ و وهم و خیال است (منِ مجازى، این جا مطرح مىشود); اما اگر تصویرگیریها در آینه وجودى ما (= نفس)، همراه و از روى عقل باشد، برداشت واقعى خواهد بود و سرانجام اگر در پناه عقل کلّ باشد، برداشت حقیقى و بینش حقیقى و نگاه اصلى خواهد بود.


انواع نفس

نفس امّاره:

یکى از جنبههایى که در نفس انسان هست و مربوط به خودِ طبیعى است و تحت فرمان عقل نیست، همان نفس امّاره است.
این نام، در قرآن هم آمده و نفس امّاره، انسان را به بدیها سوق مىدهد، که (انّ النّفس لامّارة بالسّوء).

]بىگمان، نفس به بدى امر مىکند.
[ این نفس، حتّى تحت تأثیر عقل جزئى، با شدتى بیشتر، در جهت ناصواب عمل مىکند.
خواست نفس امّاره، آرزوهاى ناصواب است و انسان را فریب مىدهد، مشغول مىکند، از حال بازمىدارد و قول آینده مىدهد.
نفس امّاره، پایگاه شیطان است.
نفس و شیطان هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندآمال و آرزوهاى نفس امّاره پایانى ندارد; همچون آب شور که هر چه بیشتر بنوشیم، عطش، فراوانتر مىشود.
دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاستکو به دریاها نگیرد کم و کاستهفت دریا را در آشامه هنوزکم نگردد سوزش آن حلق سوزتمام رذایل اخلاقى، در نفس امّاره شکل مىگیرد و ناشى از نفس امّاره است و بزرگترین پرستش را انسان براى نفس خود، که صنم اکبر است، انجام مىدهد.
کسى که مالک نفس خود نباشد، اگر همه دنیا را هم داشته باشد، به گوهر اصلى انسانى نخواهد رسید که:
اللّهم أعوذبک من الشّرک الخفىّ.
النّفس هى الصّنم الأکبر.
أعدى عدوّک نفسک الّتى بین جنبیک.
و همین است که گفتهاند، پیامبر گرامى، همواره در سجده مىفرمودند:
إلهى لا تکلنى إلى نفسى طرفة عین أبداً.

البته گفتیم که دشمن برونى، شیطان، و دشمن درونى، نفس است.
اما حقیقت این است که اگر نفس را در فرمان خویش درآوریم، شیطان نیز دستش کوتاه مىشود:
گر شود دشمن درونى نیستباکى از دشمن برونى نیستبنابراین، همیشه باید دعاى ما این باشد که پروردگارا:
بازخر ما را از این نفس پلیدکاردش تا استخوان ما رسید

نفس مطمئنّه:

اگر نفس انسان، از شرور و آلودگیها پاک شود و در پناه عقل کلّى قرار گیرد، به نفس مطمئنّه تبدیل مىشود که به تعبیر قرآن کریم:
(یا أیّتها النّفس المطمئنّة إرجعى إلى ربّک راضیّةً مرضیّةً)

که نفس، تحت فرمان عقل کلّى و در جهت خدا قرار مىگیرد.

2 ـ منِ اصلى

منظور از «منِ اصلى»، گوهر اصلى انسانى، یا مقام روح است که جلوهاى از ذات بارى تعالى است و یا آن چیزى است که نشأت گرفته از روح است.
منِ انسان، یعنى خودِ انسان که هست، و هستِ انسان، از هست خدا (به تجلّى) نشأت مىگیرد، و مجرّد است.
بنابراین، من، حد و زمان و مکان ندارد و مشمول مسائل مربوط به مادّه نیست.
من، توسط تن و حواس عمل مىکند و اینها، ابزارِ من هستند، و آثار من را نشان مىدهند.
براى مثال، در موردِ دیدن یا شنیدن، این دو، پرتوى از مناند که با ابزار چشم و گوش مىبیند یا مىشنود.
امّا دقت کنیم که من، مرکزى به اسم دیدن یا شنیدن ندارد، بلکه من، بتمامه دیدن و بتمامه شنیدن است و در عین حال، دیدن، عین شنیدن است (و همین طور یدیگر شئون) و بین این دیدن و شنیدن، وحدت است، و شأنى (مث دیدن)، او را از دیگر یشئون (مث شنیدن)، بازنمىدارد.
خلاصه این که مسأله حضور محض من، در همه شئون مطرح است.
ارتباط من، با عالم بیرونى به این صورت است که آن مادّه، یا هر چه در بیرون ماست، در عالم خیال یا مثال، در درون ما تصویر مىشود و از این طریق، با عالم بیرون مرتبط مىشویم; ضمن این که هیچ گونه اختلاطى با آن عالم بیرونى (= مادّه)، نداریم، و ما از آن منقطع هستیم و توسط این تصویرگیرى، با بیرون مرتبط مىشویم که این برداشت نیز توسط من صورت مىگیرد.
اما، ما به غلط گمان مىکنیم که در بیرون از من، حالتى وجود دارد، در حالى که ما آن را در نزد خود ابداع کردهایم.
نتیجه این که من، در موطن هر یک از شئونات و ادراکات (شنیدن، دیدن و ...) جلوهاى مىیابد، یا اسمى مىشود، در آن شأن.
یعنى من، مىشود دیدن، شنیدن و ... .
این امر، چیزى جز حضور محض من، نیست.
از طرفى گفتیم که من، تجلّى ذات حق است و هست من، نسبى و عین ربط با پروردگار است.
نتیجه این که، من از یک طرف مىبیند و مىشنود و ... از یک طرف، تجلّى ذات حق است.
بنابراین، اگر منِ مجازى نباشد (حجابها نباشد) خدا، که بصیر و سمیع است، او مىبیند و او مىشنود و ... .
اگر در این امر خیلى دقت کنیم، متوجه مىشویم که معنى این حدیث که:
«بنده من مىرسد به جایى که من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و... .»
یعنى چه.
و متوجه مىشویم که اگر یکى از اولیاء الله بر سر سفرهاى بنشیند، اگر سفره، شبههناک باشد، دست او جلو نمىرود، یعنى چه.
و سرانجام در جهان هستى و در انسان، مىفهمیم که این جهان و این انسان، هستانى هستند که هستى آنها از اوست.
کاشکى هستى زبانى داشتىتا ز هستان پردهها برداشتىکه یکى هست و هیچ نیست جز اووحده لا شریک الاّ هوسیر در نفس خود و در عالم هستى، ما را به آیه مبارکه رهنمود مىشود که:
(سنریهم آیاتنا فى الآفاق وفى انفسهم، حتى یتبیّن لهم انّه الحق)

به زودى نشانههاى خود را در افقها ]ى گوناگون[ و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد که او خود حقّ است.
آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است؟!و جان کلام این که، در حقیقت، ما محسوسات بیرون را توسط چشم، در من شهود مىکنیم (که این چیزى جز خود را دیدن نیست) و همین حالت را در رابطه با عالم غیب داریم.
بنابراین، همه ادراکها از درون است و در من.
اما چرا عالم محسوسات را بهتر مىبینیم و عالم غیب را کمرنگ؟ زیرا ارتباط با عالم محسوسات، آسان، و جنس آن، از نوع کثرت است و ما نیز خود در وضعیت کثرت (= دنیازدگى و حالت ایندنیایى) هستیم و من را به این حالت کثرات، مشغول کردن، ما را از عالم غیب ـ که حالت وحدت است ـ دور مىکند و این در حالى است که عالم کثرت، هستنماست و در حقیقت، عدم است، و وجود حقیقى، همان عالم غیب و وحدت است.
(خدا)باید بدانیم که بهترین دریچه ارتباط با حق، من است نه غیر آن و سیر در غیر و کثرت، یعنى در ذهنیات و منِ مجازى و سیر در منِ اصلى، یعنى سیر به طرف خدا.
بنابراین، باید مواظب باشیم که آینه غیر نشویم، بلکه آینه حق (محلّ تجلّى حق) بشویم.
چرا که عالم کثرات از سنخ ما نیست، در حالى که عالم غیب و وحدت، از سنخ ما و عین ربط با منِ اصلى است.
از طرفى، من انسان، به هر چه توجه کند، با آن متحد مىشود و به آن مشغول یمىگردد.
مث اگر به تن توجه داشته باشد، با آن متحد مىشود و اگر به نفسانیات توجه کند، با آنها متحد مىشود و همین طور اگر به خدا توجه کند، الهى مىشود.
هر چه این، حالات و توجهات من به آن چیز مورد نظر، بیشتر شود، این اتحاد قویتر مىگردد، و در مورد توجه به خدا، هر چه بیشتر به او توجه کنیم، من، شدتى بیشتر و هستى بیشتر مىیابد; زیرا این امر، روشنتر شود.
توجه داشته باشیم که موقع خواب، که تعلق من به تن کمتر مىشود، در خواب، مثالى از خود مىبینیم، یا در موقع بیهوشى (در پزشکى و موقع عمل جراحى)، توجه من به تن کم مىشود و یا در موقع مرگ، این توجه قطع مىشود.
در آن دنیا نیز منِ انسان است که زنده است و ظهور دارد و البته بدنِ آندنیایى مىبیند و مىشنود، اما ظهور این من در آن دنیا، بسته به نوع توجه او، در این دنیا و حالاتش در این دنیا، متغیّر است.
اگر تمام توجه و اهداف او در این دنیا، غرایز و دنیا و مادّیات و شهوات ونفسانیات باشد، در آن دنیا چیزى ندارد و در حقیقت، به صورت منِ مجازى شهود مىیابد.
اما اگر توجه او در این دنیا به عالم غیب و وحدت (خدا) باشد و دنیا و غرایز و خواستهاى تن و نفس را ابزار بندگى کرده باشد، ظهور آندنیایى من، به صورت منِ اصلى و مقام اصلى انسانى خواهد بود.
عاشق و معشوق را در رستخیزدو بدو بندند و پیش آرند تیزالمرء مع من احبّ.
هر کس با آن چیزى است که آن را دوست دارد.
یولو أنّ رج یحبّ حجراً لحشر الله معه.
اگر کسى، سنگى را دوست داشته باشد، خدا او را با همان سنگ محشور مىکند.
در حالى که در توجه به خدا مىفرماید:
( یحبّهم ویحبّونه)

خدا آنان را دوست مىدارد و آنان ]نیز[ او را دوست دارند.
اگر انسانى، به خدا توجه کند، و این توجه را افزون کند، منِ اصلى و هستىاش، شدت مىگیرد; چرا که انسان از آن لحاظ که هست، همه هستى را اشغال کرده و همه عالم از ملک تا ملکوت را دربرمىگیرد، اما خودش را در جایى حسّ مىکند که به آن توجه دارد.
توجه به خدا چنان مىتواند شدت بگیرد که انسان به جایى برسد که خدا مىفرماید:
«بنده من به جایى مىرسد که من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و ... .»
و در این حال، انسان خدا نمىشود، بلکه خدا در انسان تجلّى پیدا مىکند.
در این توجه به خدا، انسان به لذت و ابتهاج و انبساط حاصل از انس با خدا و اطمینان خاطر دست مىیابد و سپس نفس مطمئنّه و راضیه و مرضیه.
در حقیقت، انسان، هست خود را به هست خدا متصل مىکند.
البته، این اتصال هست و محال است که قطع شود و نمىتواند قطع شود; چرا که خدا در حال تجلّى دایم و فیض دایم است، مهم این است که ما با توجه به غیر او، از این ارتباط غافل نشویم و این ارتباط را کم نکنیم.
بندگى، این قرب و اتصال را فزون مىکند:
گر در طلب منزل جانى، جانىگر در طلب لقمه نانى، نانىاین نکته به رمز گویمت تا دانىهر چیز که اندر پى آنى، آنىاساساً ارزش انسان، در تعلّق است که دارد و حدّش، با تعلّق معیّن مىشود.
حال اگر تعلّق او، خداست، الهى مىشود و اگر حدّش، مادّه و حیوانیت است، مادّى و حیوانى مىشود.
طالب هر چیز اى یار رشیدجز همان چیزى که مىخواهد ندیدبنابراین، اگر به حق توجه کنیم، حق با ما متحد و در ما جلوهگر مىشود و هر چه این توجه بیشتر باشد، تجلّى بیشتر است.
اما در توجه به غیر حق و مشغول شدن به غیر او ـ گر چه به طور موقت مشغول شویم و حتى لذت بریم ـ در نهایت، چون توجه به غیر حق، قوت جان ما نیست و قوت تن و نفس ماست، اقناع نمىشویم و سرخورده مىشویم، و ریشه همه نابسامانیهاى ما را باید در همین پى جست.
(اَمْ تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون إنْ هُم إلاّ کالأنعام بل هم یأضلّ سبی)

یا گمان دارى که بیشترشان مىشنوند یا مىاندیشند؟! آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراهترند.
گر ز صندوقى به صندوقى روداو سمائى نیست، صندوقى بودذوق آزادى ندارد جانشانهست صندوق صور میدانشانمنِ اصلى، هر چه دریافت کند، عین روشنى است:
عاقلى گر خاک گیرد، زر شود و حتى:
جهل آید پیش او، دانش شود.
در منِ اصلى، در پناه نور و حق بسر مىبریم; در پناه نور و حق مىبینیم; در پناه نور و حق ارتباط برقرار مىکنیم; و سرانجام، بینش ما، در پناه نور و حق است و با روح و عصاره زندگى مرتبط مىشویم; با معانى و باطن امور برخورد مىکنیم، نه با نمودهاى سطحى و ظاهرى.
منِ اصلى، چشمهاى زاینده است در جان ما و کوثر است، دریاست، همه چیز است و اتصال به همه بىنهایتها.
انسان فارغ از قالبها، که به چیزى شدن، چیزى بودن و چیزى داشتن نمىاندیشد، داراى حالات و کیفیات روحى و روانى خاصى است که براى خود اوست و نمىخواهد آنها را به نمایش بگذارد و او براى خودش، کافى است (که صاحب دل بداند آنچه حال است) و او، چیزى عمیق و زنده و متحرک و پرمعنا در خود مىیابد که متصل به همه بىنهایتهاست و او را از متعلقات خارجى، بىنیاز مىکند و در نتیجه، او، بیرون را متهم نمىکند، احساس تهى بودن نمىکند; چرا که وجودش از بىنهایت پر است.
نتیجه مهم حاکم شدن منِ اصلى این است که مثلث سازنده کمال، عشق و ایثار در انسان به وجود مىآید; چرا که من اصلى، به هدف عالى حیات، که بىنهایت است (=خدا)، مىاندیشد; همان که کمال مطلق است و به این کمال مطلق عشق مىورزد.
بنابراین، به عشق هم مىرسد و در عشق، ایثار را مىآموزد، که ایثار چیزى جز از دست دادن منِ مجازى نیست.
البته، نتایج ثانوى بسیارى دیگر در این مثلثِ کمال، عشق و ایثار، عاید انسان مىشود; من جمله، در توجه به کمال مطلق، بینش صحیح پیدا مىکند و در توجه به کمال مطلق، حلاوت جان خود را ـ که حلاوت اصلى است ـ مىیابد و سرانجام، در حرکت به سوى کمال و با مرکب عشق، بینش صحیح مىیابد; زیرا در حرکت به سوى کمال با مرکب عشق، زشتى و بدى نیست، و بینش او، اصلاح مىشود (خویش را تعدیل کن، عشق و نظر) و همه چیز را در عین زیبایى مىبیند و سرانجام، در مراتب بالاى این راه، به یقین مىرسد که یقین، خود، در مراتب بالاتر علت و ایجاد است که عالیترین مرتبه آن، ظهور اراده خدا در انسان است.
(در قسمت بندگى و یقین، اشاراتى بیشتر به این مطالب خواهیم کرد.)

3 ـ منِ مجازى

در صفحههاى قبل، منِ اصلى را شرح دادیم و در این قسمت، به من مجازى مىپردازیم.
لازم به ذکر است که خواستهاى منطقى تن و نفس، که در پناه شرع و عقل و منطقند، جایز و صحیح هستند و تأمین آنها، خواست خداست و براى زندگى ما و براى رسیدن به منِ اصلى، توجه به آنها، بسیار مطلوب است.
آنچه خواستهاى غیر منطقى و غیر عقلى، تن و نفس است، در چارچوب منِ مجازى، و مذموم است.
من مجازى، ساختمانى موهوم است که در نفس خود ساختهایم، و این ساختار، بر اساس توهّمات و افکار مجازى ماست.
منِ مجازى، از یک طرف، رابطه ذهن را با اعماق وجود ما (= منِ اصلى)، قطع مىکند و از طرفى دیگر، مانند یک نوار است که تنها ویژگى ضبط و انعکاس دارد و آنچه مىخواهد، براى سوداگرى، پُز و نمایش مىخواهد.
همچو جوى است او نه آبى مىخوردآب از او بر آب خواران مىرسدآب در جو، زان نمىگیرد قرارز آنکه آن جو، نیست تشنه و آبخواروجود خود را چون جوى آب، حمل کننده آب مىکند، اما خود از آن آب بهره نمىیابد; مىخواهد، اما براى صِرفِ داشتن، براىپُز دادن، و سرانجام چون ویترین عرضه شده، و «چون بیاید مشترى، خویش برفروخت» و اگر مشترى نیاید، برافروخته مىشود.
واقعاً، زیانى بزرگ است که انسان، از درون ببرد و اسیر توهّمات بیرونى شود، و از طرفى، به ظرفیتها و استعدادهاى درونى خود، خیانت کند و از طرف دیگر، خود را به یک کارخانه بدل کند که بدلى خرهایى نظیر خودش را در این سوداگرى، خواهان است.
او، در این وضعیت، أداى انسانیت را درمىآورد، در حالى که از گوهر اصلى انسانى خود غافل است; اداى محبّت را درمىآورد، ودر حالى که از عشق حقیقى، بىخبر است.
این حالتِ من مجازى، یک وضعیت مىگیرد و مشکل و پوچى را براى او به وجود مىآورد که براى این وضعیت، رنج و عذابى شدید را نیز متحمل مىشود و مشکل این جاست که هر چه را در منِ مجازى دریافت کنیم، منِ مجازى آن را از جنس خود مىکند; یعنى آن را مجازى مىکند:
«ناقص ار زر برد، خاکستر شود.»
و یا «جهل شد، علمى که در ناقص رود.»
روشنایى به مزاق منِ مجازى، خوش نمىآید.
او خفاشگونه است; از نور بیزار است.
لیک اغلب هوشها در افتکارهمچو خفاشند و ظلمت دوستداراما نتیجه این وضعیت، بسیار مهلکتر است و آن این که مجبوریم خود را در کرى و منگى و ماتى و کورى فرو بریم، تا این سرمایه هیچ و پوچ را حفظ کنیم و پوچ را به حساب هستى واقعى بگذاریم و خواب را به حساب بیدارى و ظلمت را به حساب روشنایى.
خویشتن را کور مىکردى و ماتتا نیندیشى ز خواب و واقعاتتا دمى از هوشیارى وارهىننگت خمر و بنگ بر خود مىنهىمىگریزى از خودى در بىخودىیا به مستى یا به شغل اى مهتدىهمان طور که در منِ اصلى، مثلث سازنده کمال، عشق و ایثار، حاکم مىشود، در منِ مجازى مثلث مخرّب شهوات (= میلها و تعلقات)، قیاسها (= چون و چرا، تعبیر و تفسیر) و کینه قرار دارد.
و این سه ـ یعنى شهوات، قیاسها و کینهها ـ به صورت سه عامل مرتبط و اصلى عمل مىکنند و سیکل معیوبى را به وجود مىآورند و زندانى معذّب براى انسان پدید مىآورند و حجاب یا کلافى سردرگم، به دور منِ اصلى مىکشند و همه نابسامانیهاى ما را در پى دارند.
این پدیده (من مجازى و نفسانیات) عاریتى و عارضى و بیگانه است و علت دستور به توبه نیز همین عاریتى و عارضى بودن نفسانیات است و چون «خوى بد در ذات تو عاریتى است» در نتیجه:
آن بد عاریتى باشد که اوآرد اقرار و شود او توبهجو

1 ـ شهوات

شهوات، همه میلها (= خواستنها و تعلقات) است که مربوط به منِ مجازى و نفسانیاتند.
و اینها چون یک حرکت برونگرا هستند، ذهن انسان را از منِ راستین دور مىکنند، و این، غفلتى تأسفبار است.
البته، واضح است که خواستنها و تعلقاتى که در حد منطقى و شرعى براى تن و نفس، و در چارچوب بندگى مورد نیازند، معقول و پسندیدهاند و بىتوجهى به آنها مذموم است.
منظور ما از شهوات، زیادهخواهىهایى است که با منطق و عقل و شرع، هماهنگى ندارند و ما را از من اصلى و هدف اعلاى حیات دور مىکند و خلاصه، منظور خواستههاى مجازى هستند.
شهوات یا میلهاى غیر خدایى حالت خوردن آب شور را دارند، هر چه بیشتر بیاشامیم، عطش ما را بیشتر مىکنند; ضمن این که این شهوات، حلاوتى موقتى دارند، اما حلاوت جان ما نیستند، بلکه سرمایههاى موقتى و سراب مانند هستند.
خفته باشى بر لب جو خشک لبمیدوى سوى سراب اندر طلبزین حجاب این تشنگان کفپرستزاب صافى او فتاده دوردستویسه و معشوق هم در جان تو استوین برونىها همه آفات تو استدر من مجازى، به دنبال هیچ و پوچ مىرویم، و نتیجهاش معلوم است:
لا شیئى بر لا شیئى عاشق شده استهیچ نى مر هیچ نى را ره زده استو آن وقت همه نابسامانیها شروع مىشوند.
نه ز جان یک چشم جوشان مىشودنه بدن از سبز پوشان مىشودنه صداى بانگ مشتاقى در اونه صفاى جرعه آبى در اوو در وضعیت بدى قرار مىگیریم; از یک سو، اگر خواستههاى مجازى را تحقق نبخشیدیم، احساس پوچى و ملامت و نقص و کمبود مىکنیم (و خود را خلع سلاح و بدبخت مىدانیم) و نتیجه این امر، همان کینههاست که رأس دیگر مثلث و نتیجه حاکم شدن منِ مجازى و خواستههاى مجازى است.
و از سوى دیگر اگر به خواستههاى مجازى، در منِ مجازى برسیم، کبر و غرور و سرمستى مجازى به ما دست مىدهد.
بنابراین، زندگى ما مىشود نوسانى بین این دو، و در حقیقت به روى دو سکهاى مىافتیم که هر دو طرفش پوچ است; چرا که پاى جان و منِ اصلى و هدف اعلاى حیات در میان نیست.
چون گرسنه مىشوى سگ مىشوىتند و بد پیوند و بد رگ مىشوىچون شدى تو سیر مردار مىشوىبى خبر بىپا چو دیوار مىشوىپس دمى مردار و دیگر دم سگىچون کنى در راه شیران خوش تکى؟بنابراین، نتیجه این احوال، یعنى خواستههاى مجازى، براى من مجازى مشکلات زیر خواهد بود:

1 ـ حرص:

مادام که به دنبال خواستههاى مجازى، براى منِ مجازى هستیم.

2 ـ هراس:

هر وقت به آن خواستههاى مجازى برسیم، هراس نگهدارى آنها ما را رنج مىدهد.

3 ـ غم:

نگرانى از دست دادن آن خواستههاى مجازى.
نتیجه این که، خواستههاى نفس، خواستههاى مجازى است; قوتِ اصلى ما نیست، جان ما را سیراب نمىکند و گونهاى سراب است.
قوتِ اصلى بشر نور خدا استقوت حیوانى مر او را ناسزا استلیک از علت در این افتاد دلکه خورد او روز و شب از آب و گلقوت اصلى را فراموش کرده استروى در قوت مرض آورده استنوش را بگذاشته، سم خورده استقوتِ علت، همچو چوبش کرده است

2 ـ قیاسها

در این وضعیت، چون و چرا و تعبیرها و تفسیرها و مقایسههایى است که ابزار آن، وهم و خیال یا فکرى است که در منِ مجازى شکل گرفته; یعنى فکر مجازى.
در این حال، انسان در تصورات ذهنى به سر مىبرد و تصورات ذهنى را با صورتها و ظواهر مرتبط مىکند و به چون و چرا مىپردازد و بعد نتیجهگیرى مىکند و عجیب است که از تصورات ذهنى خود، تصویر بیرونى مىسازد، اما نتیجه این دو پوچى، حقیقى است و آن هم هلاکت اوست.
براى روشن شدن مطلب، مثالى مىزنیم:
در جنگلى، شیرى بود که خود را سلطان جنگل مىپنداشت (پندار، وهم، خیال و غرور) و حیوانات جنگل را طعمه مىکرد، تا نوبت به خرگوش رسید.
خرگوش با توسل به قیاسهاى شیر، نقشهاى کشید و به شیر گفت:
«شیر دیگرى آمده و مىگوید من سلطان جنگل هستم، با او چه کنیم؟» شیر از خرگوش پرسید:
«آن شیر دوم کجاست؟» خرگوش گفت:
«در فلان چاه مسکن دارد.»
شیر و خرگوش، بر سر چاه رفتند.
شیر در آب نگاه کرد، تصویر خود را دید (تصویر منِ مجازى را دید، نه تصویر حقیقى خود را) و بر آن پرید (منِ مجازى و تصویر من مجازى که هر دو پوچ بودند) و نتیجهاش هلاکت شیر (نتیجه حقیقى از آن دو پوچى) بود که در چاه افتاد و خفه شد.
وانگهى از خود قیاساتى کنىمر خیال محض را ذاتى کنىشیر خود را دید در چه وزغلوخویش را نشناخت آندم از عدوعکس خود را او عدوى خویش دیدلا جرم بر خویش شمشیر کشیدبنابراین، مثل حالت خواستن، که منِ مجازى و خواستههاى مجازى آن مطرحند و دنبال آن خواستهاى مجازى، اثرات حقیقىاش، یعنى مشکلات و رنجها به وجود مىآیند، در قیاسها نیز منِ مجازى و تصویرش، که آن هم مجازى است، حاصل مىشود، اما نتیجه نهایىاش، مشکلات و رنجهاى ما خواهد بود.
البته در این جا نیز قیاسهایى که بر مبناى عقل و منطق باشند، مطلوبند و عیبى ندارند، بلکه منظور ما، قیاسهایى است که اساس آنها، نفسانیات و منِ مجازى است.
خلاصه بحث این که، در وضعیت قیاسهاى مجازى و در منِ مجازى، به حقیقت امر نرسیدهایم و در تاریکى هستیم، در حالى که در منِ راستین، عین علم، عین دیدن، عین شنیدن و عین یقین هستیم.
آن حقیقت که بود عین عیانهیچ تأویلى نگنجد در میانجانشناسان از عددها فارغاندغرقه دریاى بى چوناند و چندجان شو و از راه جان، جان را شناسیار بینش شو، نه فرزند قیاسجان چه باشد با خبر از خیر و شر؟شاد از احسان و گریزان از ضرر؟گفتیم که در منِ راستین، رسیدن به کمال و عشق و ایثار مطرح است.
پس، تأویل و تفسیر و چون و چرا مطرح نیست; چرا که در منِ راستین، جان ما با جان جهان مرتبط است و در بحر جان، ذهنیات مطرح نیست; حق الیقین مطرح است.
نفس نمرود است و عقل و جان خلیلروح در عین است و نفس اندر دلیلبا توجه به این که گفتیم ساختمانى که به نام منِ مجازى در خود به وجود مىآوریم، بر اساس توهمات و افکار مجازى است، عدهاى عقیده دارند که شناخت منِ مجازى معنى ندارد و هر حرکتى را در منِ مجازى، حرکتى بىهدف مىدانند و معتقدند که حرکات فکرى و ذهن در چارچوب منِ مجازى، راه به جایى نمىبرند.
منِ مجازى، منکر حقیقت است و حجابى است روى منِ اصلى، و خروج از این حجاب با حرکتهایى از جنس خودش، محال است و حتى منجر به تقویت بیشتر من مجازى مىشود.
(خون به خون شستن محال است و محال.) مثال آن، کسى است که در زندان باشد (زندان منِ مجازى)، امّا مرتباً در زندان، معلومات خود را ـ اما در چارچوب خودِ زندان ـ زیاد مىکند، نه در چارچوب خروج از زندان یا خارج از زندان.
دیده تن دائماً تنبین بوددیده جان جان پرفنبین بودهر درونى که خیالىاندیش شدچون دلیل آرى، خیالش بیش شددیده تن، عین وهم و پندار است.

چنین دیدهاى، نمىتواند روح و محتواى قضایا را ببیند.
وقتى ذهن از غبار وهم و پندار پوشیده شود، هر حرکتى، حکم غلتیدن بیشتر در وهم و پندار بیشتر را خواهد داشت.
وهم و خیال، ابزار ارتباط با قشر و پوسته و ظواهرند.
پس چه کنیم؟ هیچ کارى نیاز نیست، بلکه:
«تو خود حجاب خودى حافظ از میان بر خیز» همین و بس.
فقط از خود مجازى بگذر.
بشوى دفتر، اگر هم رزم مائىحدیث عشق، در دفتر نباشداى برادر موضع ناکشته باشدفتر اسپید نانبشته باش

3 ـ کینهها

پس از این که منِ مجازى، یعنى شهوات (=میلها و خواستهها) و قیاسها، وجود ما را پر کرد، وجود ما، چیزى جز، سرابهایى که جان ما را سیراب نکردهاند، نیست و لذا موجودى پرکینه و گرفته و غضبناک هستیم.
هر چه مجازها در ما قوت مىگیرند، کینهها نیز در ما بیشتر مىشوند، و این کینه و نفرت، نسبت به خودمان، نسبت به دیگران و نسبت به هستى، عکس العمل طبیعى و برآیند طبیعى آن مجازهایند.
هنگامى که حکومت منِ اصلى و در نتیجه، رسیدن به کمال و عشق و ایثار، وجود ما را پر نکنند و منِ اصلى در حجاب من مجازى، قرار گیرد، دورى از خدا، نتیجه آن است و(أَلا بذکر الله تطمئنّ القلوب):

«آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد.»
شامل حال ما نیست، و درونى عقدهدار، خشمگین، و مالامال از همه رذایل اخلاقى خواهیم داشت.

داستانى درباره منِ مجازى و منِ اصلى

مولوى، در مثنوى داستانى زیبا دارد.
در این داستان، عقل کلّى (= منِ اصلى) را که عاقبتبین است مثال زده که همواره در حال کشش به سوى حق است، اما مىخواهد با ابزار تن و نفس این حرکت را انجام دهد، و نفس (= منِ مجازى) نیز براى خود، خواستههایى دارد و محبوبهایى که متوجه آنهاست و باید به هوش باشیم که دست کم، منِ مجازى، از من اصلى پیشى نگیرد.
متن داستان، از اشعار 1533 به بعد در دفتر چهارم است:
روزى، مجنون سوار بر شتر خود شد تا به کوى لیلى رَوَد.
(مجنون، منِ اصلى و عقل است و ناقه یا شتر، هواى نفس و تن است، و لیلى، هدفى که باید منِ اصلى به آن برسد، و بچّه شتر، خواستِ ناقه، یعنى خواست نفس و تن است.) مجنون، شتر را مىراند، اما شتر نیز براى خود لیلى دیگرى داشت که بچهاش بود، اما هر چه مىراند، به هدف نمىرسید.
هوى ناقتى خلفى و قدامى الهوىوانى ایّاها لمختلفونیعنى هواى ناقه، پشت سر من بود، و هواى من، پیش روى من، من و ناقه در هوا، و مقصد اختلاف داشتیم.
به موجب مصداق «الضّدان لا یجتمعان.»

(= دو ضد با هم جمع نمىشوند) همراه مناسبى براى همدیگر نبودند.
از این رو، هرگاه ناقه، افسار خود را سست مىدید، یا درمىیافت که مجنون، به خواب رفته و از او غافل شده است، فوراً حرکت خود را معکوس مىکرد و به سوى بچه شتر برمىگشت، و موقعى که مجنون به خود مىآمد، متوجه مىشد که از مقصد اصلى دور شده است.
خلاصه، براى مسافت سه روزه که تا منزل لیلى فاصله بود، سالها طى طریق کرد، و به این نتیجه رسید که مجنون (=منِ اصلى)، با ناقه (=منِ مجازى)، به کوى لیلى نخواهند رسید:
گفت اى ناقه چو هر دو عاشقیمما دو ضد بس همره نالایقیمنیستت بر وفق من مهر و مهارکرد باید از تو عزلت اختیاراین دو، گرچه همراه یکدیگر بودند، راهزن یکدیگر نیز بودند; چرا که اهداف این دو مختلف است.
جان ز هجر عرش اندر ناقهاىتن ز عشق خاربن چون ناقهاىجان گشاید سوى بالا بالهاتن زده اندر زمین چنگالهاناگهان، مجنون به هشیارى عجیبى رسید و تصمیم گرفت خود را از ناقه پایین اندازد و این کار را کرد و در حین افتادن، پایش هم شکست.
پاى را بربست و گفتا گو شومدر خم چوگانش، غلطان مىرومپس از سالها، تردد و در جا زدن، مجنون به عقل کلّى رسید (به منِ اصلى رسید) و دریافت که ناقه (=نفس و منِ مجازى) که با عقل جزئى حرکت مىکند، او را به کوى لیلى نمىرساند.
عقل کلّى را گفت ما زاغ البصرعقل جزئى مىکند هر سو نظرو مجنون دریافت که در راه عشق (= هدف)، باید مجازها را رها کرده، ابزار را هدف قرار ندهد (حتى از مرکب پا هم باید گذشت) و چون گوى (=سمبل بى شکلى)، غلطان، به سوى هدف حرکت کند.
گوى شو، مىگرد بر پهلوى صدقغلط غلطان در خم چوگان عشقکاین سفر زین پس بود جذب خداو آن سفر بر ناقه باشد سِرّ ماو نتیجه داستان این که:
چون به بى رنگى رسى کان داشتىموسى و فرعون دارند آشتىدر حالى که در اول داستان مشکل این بود که:
چونکه بى رنگى اسیر رنگ شدموسیى با موسیى در جنگ شد

4 ـ عوارض زندگى در منِ مجازى

منِ مجازى، مجاز است و حقیقى نیست، امّا عوارض حاصل از آن، در انسان حقیقىاند و عبارتند از:
1 ـ اضطراب;2 ـ تعلق خاطر;3 ـ بینش غلط;4 ـ تنوع طلبى;5 ـ یأس;6 ـ افسردگى;7 ـ ترس;8 ـ تضاد و تشتّت خاطر;9 ـ رذایل اخلاقى.
چگونى پیدایش این عوارض، در صفحههاى پیش ذکر شد.
در این قسمت، براى روشن شدن این مطالب، هر کدام بیشتر شرح داده مىشود.
ضمناً این عوارض در فصول دیگر کتاب، در بخش مربوط به رذایل اخلاقى ونفس و بیماریهاى روحى نیز شرح داده شدهاند.

1 ـ اضطراب

هنگامى که انسان، به خود رجوع مىکند، اگر احساس کند که زندگى و کارهایش بیهوده و بىفایده است، دچار نوعى پوچى مىشود و همین که این حال به او دست مىدهد، نتیجهاش اضطراب خواهد بود.
چه هنگام زندگى و کارهاى ما بیهوده است؟ آن هنگام است که انسان به خود نظر کند و ببیند که چیزى ندارد و در پوچى (منِ مجازى)، زندگى مىکند و گفتیم که نتیجه طبیعىاش اضطراب است.
امّا هر وقت در جهت حق باشد و به غنىّ حمید رسد، احساس غِنا و کمال مىکند و در حقیقت به ضد پوچى و اضطراب مىرسد که آرامش و اطمینان است.
دل بستن به غیر خدا (شهوات و قیاسها)، از همان اول، از جنس اضطراب است (که یقب شرح دادیم); چرا که نگهدارىاش اضطراب دارد و از دست دادنش نیز اضطراب دارد، و همین است که در قرآن کریم داریم:
(أنتم الفقراء إلى الله والله هو الغنىّ الحمید):
«اى مردم، شما به خدا نیازمندید، و خدا بىنیاز ستوده است.»
و همین طور داریم:
(ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب).
(=آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد.) در آیه قبلى مىفرماید، شما چیزى ندارید و خدا همه چیز دارد و در آیه بعد مىفرماید، در ارتباط خداست که آرامش مىیابید.
بنابراین، معلوم مىشود که تا با او ارتباط پیدا نکنیم، آرامش نداریم و ارتباط با او سرمایه ماست و ارتباط با غیر او، موقتى و سست است و هر وقت آرامش نیست، اضطراب هست.
اساساً در دل هر چیز و هر امرى، که غیر خدا باشد، اضطرابى نهفته است.
اگر انسان، اضطرابهاى خود و دیگران را ارزیابى کند، دقیقاً به این نتیجه مىرسد که ریشه همه اضطرابها در متصل نبودن هر چیز و هر امر و هر کس، با خداست.
هدف عالى حیات، قرب به خداست، و خدا، کمال مطلق است، و انسان، طالب کمال مطلق.
اگر انسان، به این هدف اعلا، نرسد، یا در راه این هدف نباشد، احساس پوچى و اضطراب مىکند; لذا باید بدانیم که نیروى خود را صرف چه چیز مىکنیم، آیا در جهت منِ اصلى و حق صرف مىشود، یا در راه منِ مجازى و افکار و احوال پوچ; در چارچوب منِ مجازى.

2 ـ تعلّق خاطر

تعلق خاطر، به غیر خدا، ضمن غفلت از خدا، ما را در مشکلات عجیبى فرو مىبرد که عبارتند از:
یاوّ:
به آنچه تعلق خاطر داریم، مادام که در دسترس نیست، خود را خلع سلاح و بدبخت مىدانیم و براى به دست آوردنش حرص مىخوریم.

ثانیاً:

هنگامى که به آن مىرسیم، چون از همان اوّل، اضطرابش را داریم، در حال اضطراب نیز هستیم.

ثالثاً:

چون روزى آن را از دستمان مىگیرند، دچار غم از دست دادن مىشویم.
اینها، همه، از عوارض تعلق خاطر به غیر خداست.
باید مواظب باشیم که غیر خدا را ابزار بندگى خدا کنیم و بس.
و ابزارهاى آن، نباید هدف شوند، بلکه ابزار بندگى شوند.

3 ـ بینش غلط

در منِ مجازى، ارتباط انسان بر اساس ذهنیات و با ظواهر و صورت و خلاصه توسط حواس ظاهرى است.
این ارتباط و دیدگاه، در سایه و تاریکى است و از نور و عقل، مدد نمىگیرد و در حقیقت، نوعى کوردلى بر ما حاکم است:
چند بازى عشق با نقش سبوبگذر از نقش سبو و آب جوچند باشى عاشق صورت بگوطالب معنى شو و معنى بگوصورت ظاهر فنا گردد بدانعالم معنى بماند جاودانصورتش دیدى ز معنى غافلىاز صدف در را گزین گر عاقلىبینش غلط، حقایق را نمىبیند، باطننگر نیست و حتى وارونه مىبیند که «چشم خشمت، شیر را خون مىکند.»
منِ مجازى، صورتبین و صورتپرست و از معنى دور است.
چشم حس همچون کف دست است و بسنیست کف را بر همه او و دسترسچشم دریا دیگر است و کف دگرکف بهل و ز دیدهى دریا نگرهمان طور که در تاریکى، اگر طنابى را ببینیم ممکن است قضاوتهاى متفاوتى داشته باشیم، که طناب است، یا مار، و یا چیزى دیگر، در بینش غلط نیز ارتباطات و نتایج ما، درست و بر اساس ارتباط باطن با باطن نیست، بلکه صورت (= ذهنیات) با صورت (= ظواهر) است.

4 ـ تنوّعطلبى

در منِ مجازى، ارتباط ما و تعلقات و دلبستگیهاى ما، به مجازهاست و مجازها، جان ما را سیراب نمىکنند و هدف اعلا نیستند، بلکه مستیها و دلخوشیهاى موقتى و دروغین ایجاد مىکنند و پس از مدتى از آنها دلزده شده، وضعیت جدیدى را مىجوییم و مرتباً به این در و آن در مىزنیم و در حقیقت، ثبات نداریم.
من به هر جمعیتى نالان شدمجفت بد حالان و خوش حالان شدمجمله خلقان ز اختیار و هست خودمىگریزند در سر سرمست خودمىگریزند از خودى در بیخودىیا به مستى یا به شغل اى مهتدىتا دمى از هوشیارى وارهندننگ خمر و بنگ بر خود مىنهندحاصل اشعار این است که آنان که سرگرمیهاى بیحاصل را برمىگزینند، دچار دردى هستند که آن درد، چیزى جز پاسخ ندادن به نداى وجدان و نداى درون (منِ اصلى) نیست.
پس، جایگزینها را انتخاب مىکنند و به سرگرمیهاى بیحاصل پناه مىبرند، امّا تا هنگامى که به هدف اعلاى حیات توجه نکنند، توجه به اغیار، بیحاصل و پوچ خواهد بود.
تو مکانى، جاى تو در لا مکاناین دکان بربند و نگشا آن دو کانشش جهت مگریز زیرا در جهاتشش در است و شش دره مات است و ماتبرخى مىپندارند اگر در فلان نقطه از زمین مىبودند، یا فلان شرایط را مىداشتند، خوشبخت مىبودند، اما باید بدانند که «از خود بطلب هر آنچه خواهى که تویى.»
مواظب باشیم که اهداف را عوضى نگیریم، و گرنه نیرویمان از دست مىرود و بهرهاى نخواهیم داشت.
مرغ بر بالا پران و سایهاشمىدود بر خاک پران، مرغ وشابلهى صیاد آن سایه شودمىدود چندان که بى مایه شودبىخبر کاین عکس آن مرغ هدا استبىخبر که اصل این سایه کجا استتیر اندازد بسوى سایه اوترکشش خالى شود در جستجو

5 ـ یأس

یأس، موقعى است که کارى که انجام دادهایم، بیفایده باشد، یا کارى که در حال انجام است، از نتیجهاش مطمئن نباشیم.
هواهاى نفسانى، چون حقیقتى ندارند و سرابند، ناگزیر یأس در آنها نهفته است.
همین طور، هر آرزوى دور و درازى که در دسترس نیست، یأس در پى دارد.
یأس، در حقیقت، در آنان دیده مىشود که وجودشان از خدا خالى است و ارتباط با منِ اصلى و خدا را از دست دادهاند و در منِ مجازى زندگى مىکنند و در حقیقت، یأس از رحمت خدا دارند و گرنه در قرآن کریم آمده است:
(لا تقنطوا من رحمة الله)

و باز داریم:
(ولا ییأس من روح الله)

که معنى هر دو آیه این است که انسان باید مأیوس نباشد.
و چون مأیوس نبودن دستور خداست، کسانى که در زندگى مأیوسند، از گناهکارانند و یأس، جزو گناهان کبیره است.
علاج یأس، خروج از منِ مجازى و پیوستن به منِ اصلى و خداست و ضد یأس، صفت رجا و امیدوارى است.

6 ـ افسردگى

نشاط واقعى انسان، در رو به رویى با کمال مطلق و زیبایى مطلق، و خلاصه، در اتصال با پروردگار عالمیان است.
اگر به این اتصال نرسیم، نشاط واقعى نداریم و ضد نشاط، افسردگى است.
اینکه بینى مرده و افسردهاىزان بود که ترک او را کردهاىگر تو خواهى حرى دلزندگىبندگى کن، بندگى کن، بندگىکسى که در منِ مجازى گرفتار است، اگر به باغ یا به قصر رود، چه اتفاقى مىافتد؟ من مجازى را با ظواهر مرتبط مىکند، و در حقیقت مىخواهد یک خوشىِ فرمایشى را از روى لطف بپذیرد، امّا متأسفانه چیزى دستگیرش نمىشود; چرا که دو پدیده مجازى (منِ مجازى و ظاهرى که او مىخواهد با آن مرتبط شود)، نتیجهاى جز پوچى ندارند، مگر خوشى دروغى و موقتى.
ولى اگر انسانِ خدا، به آن باغ رَوَد، من اصلىاش نظارهگر و مرتبط با آن باغ ـ که خود آیتى است و او را به باطن رهنمود مىکند ـ خواهد شد و نشاط و ابتهاج واقعى پیدا مىکند.
آدمى را فربهى هست از خیالگر خیالاتش بود صاحب جمالور خیالاتش نماید آتشىمىنماید همچو موم در آتشىآن یکى در کنج زندان مست و شادو آن دگر در باغ تلخ و بىمراد

7 ـ ترس

منِ مجازى، چون شیشه شکنندهاى است که با کوچکترین ضربه مىشکند و ما این شیشه شکننده را به شدت دوست مىداریم.
از یک طرف، به ضعفهاى منِ مجازى آگاهیم و مىخواهیم آن را پنهان کنیم و از یک طرف، پُز دادن و نمایشها را دوست داریم و مىخواهیم آن را نشان دهیم.
از این رو، سکهاى در دست ماست که دو روى آن، مجازى است.
نگهدارى چنین سکهاى، سخت، ترس دارد.
مشکل دیگر این که منِ مجازى، همین سکّه را و همین شیشه شکننده را مىخواهد حفظ کنند و بر آن بیفزاید و این نیز مشکلى دیگر است که ترس در پشت آن نهفته است.
علاج ترس، دور شدن از منِ مجازى و رسیدن به منِ اصلى (و خدا) است که اولیاى خدا، همیشه در آرامش و سکینه به سر مىبرند و از غیر خدا ترس ندارند.

8 ـ تضاد و تشتّت خاطر

انسان، از یک سو مىخواهد با اصالت خود و در منِ راستین زندگى کند، و از سوى دیگر، دارد در منِ مجازى زندگى مىکند، بنابراین، مدام در تضاد و کشمکش است.
و از سوى دیگر، پیشتر شرح دادیم که خودِ منِ مجازى، دو روى سکهاى تقلّبى است که یک طرفش پُز دادن و طرف دیگرش مخفى نگاه داشتن است، و خود منِ مجازى نیز تضادبرانگیز است.
نتیجه این تضادها، تشتّت خاطر و سردرگمى است.

9 ـ رذایل اخلاقى

اگر انسان، در جهت خدا (اتصال از طریق من اصلى) باشد و وجودش از خدا پر شود، مبدّل به چشمه جوشان فضایل و کمالات و زایندگى و زیبایى و خیر مىگردد.
امّا اگر وجودش از خدا خالى باشد، مطلقاً از رذایل اخلاقى پر مىشود.
زندگى در منِ مجازى و دور بودن از منِ اصلى (و در نتیجه از خدا)، ناگزیر انسان را به سوى بدیها و رذایل پیش مىبرد.

5 ـ غرایز

آن چیزى که در خدمت طبع ما قرار مىگیرد و آن را تقویت مىکند، غریزه نامیده مىشود و آن چیزى که با قلب ما سر و کار دارد:
فطرت.
بنابراین، غرایز بیشتر در خدمت منِ مجازىاند.
باید مواظب باشیم که غرایز، ابزارند، نه هدف.
خوردن و خوابیدن و امیال و شهوات، مربوط به غرایزند.
به طور خلاصه مىتوان گفت که کلید خواستهها و نیازهاى نفس و تن، غرایز است.
در مورد غرایز، آنچه شرعى و عقلى و منطقى است، نه تنها جایز، بلکه مطلوب و ترکش، ناروا و گناه است.
غرایز بایستى از راه حلال و براى جلوگیرى از گناه و براى رفع نیاز تن و نفس ارضا شوند، و استفاده از آنها براى سلامت تن و روان، و در نهایت براى بندگى و قرب به خدا باشد و بنابراین، هرگونه افراط و تفریط، در ارضاى آنها جایز نیست.
غرایز باید در اختیار ما باشند، نه ما، در اختیار آنها.
عنان آنها باید در دست ما باشد و هدف قرار نگیرند و سرانجام، ابزارى براى بهتر بندگى کردن و قرب به خدا باشند.
درباره غرایز بر حسب مورد، در فصول دیگر کتاب بحث کردهایم

جهت دریافت فایل سلامتى تن و روانلطفا آن را خریداری نمایید


روان شناسی کودک

یکی از موارد آموزنده که باید مورد توجه قرار بگیرد سوءاستفاده جنسی از کودکان است در آمریکا هر ساله در حدود دویست‌هزار مورد سوءاستفاده جنسی گزارش می‌شود که هر ساله 10درصد به آن اضافه می‌شود بیش‌تر کارشناسان معتقدند که بین 20 تا 30 درصد از این تعداد را دختران و تقریبا نیمی از آن را قربانیان پسر تشکیل می‌دهد
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 291 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 134
روان شناسی کودک

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

روان شناسی کودک

یکی از موارد آموزنده که باید مورد توجه قرار بگیرد سوءاستفاده جنسی از کودکان است. در آمریکا هر ساله در حدود دویست‌هزار مورد سوءاستفاده جنسی گزارش می‌شود که هر ساله 10درصد به آن اضافه می‌شود. بیش‌تر کارشناسان معتقدند که بین 20 تا 30 درصد از این تعداد را دختران و تقریبا نیمی از آن را قربانیان پسر تشکیل می‌دهد.


با توجه به این خطر، بسیاری از مدارس برنامه‌هایی را برای جلوگیری از سوءاستفاده‌های جنسی از کودکان تنظیم کرده‌اند. در بیشتر این برنامه‌ها آموزشهای مختلفی درباره سوءاستفاده جنسی به بچه‌ها آموخته می‌شود، برای نمونه آگاه کردن آنها در مورد تفاوت بین لمس «خوب و محترمانه» و لمس «بد و زشت»، هوشیار کردن آنها نسبت به خطرات وتشویق کردن آنها برای گزارش کردن این اعمال خلاف به افراد بزرگسال. تحقیقات نشان داده است که این آموزشها در کاهش جرایم بی‌تاثیر نبوده است اما بچه‌هایی که تحت آموزشهای جامع و گسترده شامل تقویت قابلیتهای اجتماعی و عاطفی مربوطه قرار داشته‌اند بهتر توانسته‌اند از خود در برابر تهدیدات جنسی محافظت کنند. آنها بهتر از بچه‌های دیگر می‌توانند از فرد خطاکار بخواهند که آنها را رها کند، داد و هوار راه بیاندازند و با فرد خلافکار گلاویز شوند، یا او را تهدید به لو دادن کنند، و هنگامی که رفتار ناشایستی با آنها شد عملا آن را به والدین خود بگویند. ویژگی اخیر ( گزارش کردن عمل خلافکار) یکی از بهترین راههای پیشگیری‌کننده است.


در تحقیقی که بر روی تعدادی کودک‌آزار چهل‌ساله صورت گرفت هریک از آنها به طور متوسط در هر ماه ( از دوران نوجوانی خود به بعد) یک قربانی داشته‌اند. گزارشی درباره‌ یک راننده اتوبوس و یک معلم کامپیوتر نشان داد که آنها هر ساله سیصد بچه را مورد آزار قرار داده‌اند ولی حتی یک بچه از سوءاستفاده جنسی آنها گزارش نداد تا اینکه یکی از پسرهایی که توسط معلمش مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته بود همان عمل را با خواهرش انجام داد و بدین ترتیب راز خلافکاران برملا شد. بچه‌هایی که تحت آموزش برنامه‌های جامع و مفصل‌تر قرار داشتند سه برابر بیش‌تر از بچه‌هایی که برنامه‌های کوتاه مدت را پشت سر گذاشته‌ بودند احتمال داشت که سوء رفتارهای جنسی را گزارش دهند. مجریان این برنام‌ها آموزش‌های مختلفی در مورد بهداشت و مسایل جنسی به بچه‌ها می‌دهند و از والدین می‌خواهند تا آنچه در مدرسه آموزش داده می‌شود در خانه نیز برای بچه‌ها تکرار کنند. بچه‌هایی که والدینشان چنین کرده‌اند خیلی بهتر از دیگران در مقابل تهدید به سوءرفتار جنسی مقاومت کرده‌اند.


علاوه بر آن قابلیت‌های اجتماعی و عاطفی تاثیر قاطعی در این زمینه دارند. برای بچه کافی نیست که فقط چیزهایی درباره‌ی لمس «بد» و «خوب» بداند بلکه او نیاز به خودآگاهی دارد تا بفهمد چه زمانی در موقعیت نامناسب یا ناراحت کننده قرار دارد. او باید آنقدر اعتماد به نفس داشته باشد که بتواند حتی در مقابل فرد بزرگسالی که سعی دارد از او سوءاستفاده کند جسورانه بایستد و از خود محافظت کند. یک بچه همچنین نیاز به روش‌هایی برای جلوگیری از سوء رفتار فرد خلافکار دارد، هرگونه عملی اعم از فرار تا تهدید به لو دادن او. براساس همین دلایل، برنامه‌های مفصل آموزشی به بچه‌ها یاد می‌دهند که چگونه بر خواسته‌های خود تاکید ورزند و به جای کناره‌گیری، بر احقاق حقوق خود پافشاری کنند و حد و مرز خود را بشناسند و از آنها دفاع کنند.


بنابراین موثرترین برنامه‌ها علاوه بر ارائه‌ اطلاعات جامع در مورد سوءرفتار جنسی، شامل آموزش مهارت‌های اجتماعی و عاطفی اساسی است. این برنامه‌ها به کودک یاد می‌دهد که روش‌های مثبت‌تری را برای حل کشمکش‌های درونی خود بیابد، اعتماد به نفس بیش‌تری داشته باشد، اگر اتفاقی برایش رخ داد خودش را سرزنش نکند، و احساس کند که در حمایت والدین و معلمان خود قرار دارد و می‌تواند به آنها رجوع کند و اگر اتفاق ناخوشایندی برایش اتفاق افتاد بتواند آن را به دیگران بگوید.

افسانه خودارضایی در کودکان

گریه کودک در مهد کودک

دکتر نادر

آمــاده سازی کــــودک بــرای ورود به مهدکــودک
اول باید کودک را با محیط مهد آشنا کرده و برای او توضیح داد که می‌تواند در مهد بازی کند، دوست پیدا کند و کارهای جدید یاد بگیرد و در ضمن به او توضیح داد، در آنجا مربیانی هستند که آنها هم او را دوست دارند و به طور مداوم به او اطمینان داد که بعد از یک ساعت مشخص، پدر و مادر حتما دنبال او خواهند آمد. در روزهای اول بهتر است حدود نیم ساعت همراه کودکان در مهدکودک ماند و سعی کرد او را با دیگران آشنا کرد تا کم‌کم حس امنیت و اعتماد به دیگر کودکان و مربیان مهد در او ایجاد شود. از روزهای بعد می‌توان او را در حدود 1تا2 ساعت در مهد گذاشته و به او قول داد که برای مثال در عرض 2 ساعت حتما دنبالش خواهیم آمد و حتما آن‌را اجرا کنیم. اگر کمی دیر شود، کودک حتما مهدکودک را جای امنی نمی‌داند و آن را موجب جدایی خود از مادر می‌بیند، پس با دیدن مادر به او می‌چسبد و دیگر علاقه‌ای به رفتن به مهد نخواهد داشت؛ به همین دلیل است که ایجاد امنیت درکودک اهمیت می‌یابد و حتما باید به آن توجه کرد.

کم‌کم می‌توان زمان باقیماندن کودک در مهد را بیشتر کرد ولی نباید بدین گونه باشد که کودک را از ساعت 7 صبح تا 4 بعدازظهر در مهد بگذاریم، زیرا در صورتی که کودک ساعاتی طولانی تحت مراقبت کسی غیر از مادر خودش باشد، از لحاظ وابستگی به مادر دچار مشکل خواهد شد و نسبت به مراقبان مهدکودک علاقه پیدا کرده و جدا شدن از آنها هم برایش سخت خواهد بود. فرضیه‌ای که روان‌شناسان آنرا فرضیه‌ تک مادری می‌نامند، موید این مطلب است که کودک بهتر است بیشترین ساعات روز را تحت مراقبت یک نفر به خصوص مادر باشد نه اینکه بیشترین زمان خود را در مهد کودک بگذراند

جهت دریافت فایلروان شناسی کودک لطفا آن را خریداری نمایید