دانلود پاورپوینت زیبایی شناسی در معماری (مبانی نظری معماری )، در حجم 63 اسلاید قابل ویرایش،همراه با یک هدیه ویژه. دلیل به وجود آمدن بحث زیبایی شناسی: زوال هنر و پایان تمدن: از دید هایدگر و هگل- عدم درک درونی زیبایی شناسی، منجر به پیدایش علم آن شده است ....
در این مقاله به مبانی نظری، کاربردهای منطق فازی در مدیریت و سیستم های اطلاعاتی بحث شده است.
دانلود پاورپوینت شکل شناسی (ریخت شناسی) شهری، در حجم 65 اسلاید قابل ویرایش، همراه با یک هدیه ویژه. مطالعه مجموعه متغیرهایی که موجب حفظ آرایش فضایی-زمانی عناصر و اندازه کالبدی شهر می شود. شناخت الگو های که شیوه جایگشت و هدایت عناصر یک ترکیب را در نقطه برخورد ...
دسته بندی | علوم پزشکی |
بازدید ها | 8 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 41 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 49 |
مقاله بررسی آناتومی و جنین شناسی چشم در 49 صفحه ورد قابل ویرایش
الف- آناتومی طبیعی
کاسه چشم (THE ORBIT)
(شکلهای 1-1 و 2-1)
حفره کاسه چشم شبیه هرمی چهارضلعی است که راس آن در عقب واقع شده است. دیواره های داخلی راست و چپ کاسه چشم موازی اند و توسطی بینی از هم جدا شده اند. در هر کاسه چشم (اربیت) دیواره های داخل یو خارجی زاویه ای 45 درجه تشکیل می دهند، در نتیجه زاویه بین دو دیواره خارجی قائمه میشود. شکل اربیت را به گلابی ای تشبیه می کنند که عصب بینایی (optic nerve) دم آن را می سازد. قطر محیط قدامی قدری کوچکتر از ناحیه بلافاصله پشت لبه است، بنابراین حاشیه محافظ محکمی را می سازد.
حجم اربیت فرد بزرگسال تقریبا 30 ml است و کره چشم فقط در حدود یک پنجم این فضا را اشغال میکند عمده فضای باقیمانده را چربی و عضله اشغال می کنند.
حد قدامی حفره اربیت را سپتوم پیشانی در پایین با سینوس فکی و در سمت داخل با سینوسهای پرویزنی و پروانه ای (spenoid) مرتبط است. ضربه مستقیم به کره چشم براحتی موجب آسیب کف نازک اربیت میشود که بصورت ترک برداشتن (شکستگیblowout) شود و محتویات اربیت را گرفتار کند. خوردگی سقف اربیت (مانند نوروفیبروماتوز) ممکن است موجب ضربانهای آشکار کره چشم شود که از مغز منتقل میشوند.
سقف اربیت عمدتا توسط صفحه اربیتال استخوان پیشانی تشکیل میشود غده اشکی در حفره اشکی واقع در ضلع قدامی خارجی سقف قرار دارد. در خلف ، بال کوچک استخوان اسفنوئید که کانال اپتیک را در خود جای می دهد، سقف را کامل میکند.
دیواره خارجی توسط شیار کاسه چشمی فوقانی از سقف جدا میشود این شیار بال کوچک استخوان پروانه ای را از بال بزرگ جدا میکند. قسمت قدامی دیواره خارجی توسط سطح اربیتال استخوان زیگوماتیک (گونه ای) تشکیل میشود که محکم ترین قسمت اربیت استخوانی است. لیگمان های آویزان کننده (suspensory) تاندون پلکی خارجی، و لیگان های گونه ای بوسیله بافت همبندی به دگمه اربیتال خارجی متصل میشوند.
کف اربیت بوسیله شیار اربیتال تحتنای از دیواره خارجی جدا میشود. صفحه اربیتال ماگزیلا، قسمت بزرگ مرکزی کف اربیت را می سازد که بخش اعظم شکستگی های blowout در آنجا اتفاق می افتد. زایده پیشانی ماگزیلا از سمت داخل و استخوان زیگوماتیک از سمت خارج لبه تحتانی اربیت را کامل می کنند. زایده اربیتال استخوان گام مثلث کوچکی ازقسمت خلفی کف اربیت می سازد. حدود دیواره داخلی کمتر مشخصند. استخوان پرویزنی بسیار نازک است اما در جلو که به استخوان اشکی (lacfrimal bone) می رسد، ضخیم میشود. بدنه استخوان پروانه ای (sphenoid b.) خلفی ترین بخش دیواره داخلی را می سازد، و زایده گوشه ای (angular) استخوان پیشانی بخش فوقانی ستیغ اشکی خلفی را می سازد. بخش تحتانی ستیغ اشکی خلفی از استخوان اشکی تشکیل میشود. ستیغ اشکی قدامی به آسانی از طریق پلک قابل لمس است و از زایده پیشانی استخوان ماگزیلا ساخته می شو، ناودان اشکی بین دو ستیغ قرار دارد و حاوی کیسه اشکی (lacrimal sac) است.
نوک اربیت (orbital apex)
شکل (3-1)
نوک اربیت مدخل تمام اعصاب و عروق چشم و مبدا تمام عضلات خارج چشمی بجز مایل تحتانی است. شیار کاسه چشمی فوقانی (superior orbital fissure) بین بدنه و بالهای بزرگ و کوچک استخوان پروانه ای قرار دارد. (trochlear) از بخش خارجی شیار عبور میکنند که خارج از حلقه zinn قرار دارد. شاخه های فوقانی و تحتانی عصب اکولوموتور را بدوسنس و اعصاب نازوسیلیاری از پخش داخلی شیار و از داخل حلقه زین می گذرند. عصب اپتیک و شریان افتالمیک از کانال اپتیک عبور می کنند که آنهم در داخل حلقه زین قرار دارد. ورید افتالمیک تحتانی ممکن است از هر یک از بخشهای شیار اربیتال فوقانی عبور کند از جمله بخش مجاور بدنه اسفنوئید که پایین و داخل تر از حلقه زین قرار دارد. ورید افتالمیک تحتنای ممکن است ازهر یک از بخشهای شیار اربیتال فوقانی عبور کند از جمله بخش مجاور بدنه اسفنوئید که پایین و داخل تر از حلقه زین قرار دارد. ورید افتالمیک تحتانی اغلب پیش از خروج ازاربیت به ورید افتالمیک فوقانی می پیوندد.
(شکل های 4-1 تا 6-1)
خونرسانی شریانی اصلی اربیت و ساختمانهای آن از شریان افتالمیک تأمین میشود که اولین شاخه اصلی قسمت داخل جمجمه ای شریان کاروتید داخلی است. این شاخه از زیر عصب اپتیک عبور میکند و آن را در مسیر کانال اپتیک تا اربیت همراهی میکند. اولین شاخه داخل اربیتی، شریان مرکزی شبکیه است که در 8 تا 15 میلی متری زیر کره چشم وارد عصب اپتیک میشود. سایر شاخه های شریان افتالمیک عبارتند از شریان اشکی (lacrimal a.) که غده اشکی و پلک فوقانی را مشروب می کند؛ شاخه های عضلانی به عضلات مختلف اربیت؛ شریانهای مژگانی کوتاه و بلند؛ شریانهای پلکی داخلی (medial palpebral a.s) به هر دو پلک و شریانهای سوپرا اربیتال و سوپرا تروکلئار. شریانهای مژگانی خلفی کوتاه مشیمیه و بخشهایی از عصب اپتیک را مشروب می سازند. دو شریان مژگانی خلفی بلند، جسم مژگانی را مشروب می سازند و با یکدیگر و با شریانهای مژگانی قدامی آناستوموز می یابند تا حلقه شریانی اصلی عنبیه را تشکیل دهند. شریانهای مژگانی قدامی از شاخه های عضلانی به عضلات رکتوس جدا میشوند. آنها به قدام صلبیه اپی اسکلرا، لیمبوس، و ملتحمه خون می رسانند و در حلقه شریانی اصلی عنبیه شرکت می کنند. قدامی ترین شاخه های افتالمیک در تشکیل قوسهای شریانی پلک ها نقش دارند که از طریق شریان فاسیال با گردش خودن کاروتید خارجی ارتباط برقرار می کنند.
عمده تخلیه وریدی اربیت از طریق وریدهای افتالمیک فوقانی و تحتانی است که وریدهای ورتکس (vortex) وریدهای مژگانی قدامی و ورید مرکزی شبکیه را زه کشی می کنند. وریدهای افتالمیک ازطریق شیار اربیتال تحتانی به سینوس غاری (cavernous) و از طریق شیار اربیتال تحتانی به شبکیه وریدی رجلی (pterygoid) متصل میشوند. ورید افتالمیک فوقانی از به هم پیوستن وریدهای سوپرا اربیتال و سوپرا تروکلئار و شاخه ای از ورید آنگولار تشکیل میشود که همه آنها پوست ناحیه پری اربیتال را زه کشی می کنند. این ورید ارتباط مستقیمی بین پوست صورت و سینوس غاری برقرار می کند، که اساس ترومبوز سینوس غاری ثانویه به عفونت سطحی پوست پری اربیتال است که میتواند کشنده باشد.
کره چشم طبیعی در بزرگسالان تقریبا کروی است و قطر قدامی خلفی آن بطور متوسط mm 5/24 است.
ملتحمه غشای مخاطی شفاف و نازکی است که سطح خلفی پلکها (ملتحمه پلکی) و سطح قدامی صلبیه (ملتحمه کره چشمی) را می پوشاند. درلبه پلک ملتحمه در امتداد پوست قرار میگیرد (پیوستگاه پوستی مخاطی) و در لیمبوس (محیط عنبیه) به اپی تلیوم قرنیه می پیوندد.
ملتحمه پلکی سطح خلفی پلک ها را می پوشاند و محکم به تارسوس چسبیده است. در لبه های فوقانی و تحتانی تارسوس، ملتحمه به عقب تا می خورد(در بن بست های فوقانی و تحتانی) و بافت اپی اسکلرا را می پوشاند تا ملتحمه چشمی به وجود آید.
ملتحمه چشمی (bulbar conjunctive) اتصال سستی با سپتوم کاسه چشمی در فورنیکس ها دارد وبه دفعات چین خورده است. این امر، حرکت چشم و بزرگ شدن سطح ملتحمه ترشحی را امکان پذیر می سازد.(مجاری غده اشکی به داخل فورنیکس گیجگاهی فوقانی باز میشوند) ملتحمه چشمی اتصال سستی با کپسول تنول و اسکلری زیر آن دارد (بجز در لیمبوس که کپسول تنون و ملتحمه در پهنای mm3 به هم جوش خورده اند)
یک چین متحرک و ضخیم از ملتحمه چشمی (چین هلالی semilunar fold) در کانتوس داخلی قرار دارد که معادل پرده nictitating در برخی حیوانات پست تر است. یک ساختمان گوشتی اپیدرموئید (کارونکل caruncle) به سطح قسمت داخلی چین هلالی چسبیده است که یک ناحیه تغییر بافت است زیرا دارای هر دو عنصر پرده مخاطی و پوستی است.
عضلات راست (rectus muscles)
مبدا چهار عضله راست، یک حلقه تاندونی مشترک (حلقه Zinn) است که عصب بینایی را در نوک خلفی کاسه چشم احاطه میکند (شکل 3-1). آنها را برحسب اتصال انتهایشان بر صلبیه روی سطوح داخلی، خارجی، تحتانی و فوقانی چشم نام گذاری می کنند. پس بترتیب عمل اصلی آنها، دور کردن، نزدیک کردن، پایین بردن و بالا بردن کره چشم است. (ر.ک. فصل 12). طول عضلات در حدود mm 40 است، و از فاصله 9-4 میلی متری اتصال انتهایی که پهنای mm 10 دارند تبدیل به تاندون میشوند. فاصله تقریبی اتصال انتهای آنها از لیمبوس قرنیه بصورت زیراست: رکتوس داخلی mm 5 ؛ رکتوس تحتانی mm 6؛ رکتوس خارجی mm 7؛ و رکتوس فوقانی mm 8 (شکل 18-1) وقتی چشم دو وضعیت اولیه (معمولی) باشد، عضلات رکتوس عمودی زاویه ای درحدود 23 درجه با محور بینایی می سازند.
دو عضله مایل اساسا حرکات چرخشی و به میزان کمتر، حرکات به سمت بالا و پایین را کنترل می کنند (ر.ک. فصل 12)
عضله مایل فوقانی بلندترین و نازکترین عضلات چشم است. مبدا آن در بالا و داخل سوراخ بینایی Optoic forman است و بخشی از آن روی مبدا عضله بالا برنده پلک فوقانی levator palpebrae superioris را می پوشاند. عضله مایل فوقانی یک شکم دوکی و نازک دارد ( mm 40 طول) و در جلو به شکل تاندون از روی قرقره ای عبور میکند. سپس به عقب و پایین برمی گردد تا به شکل یک بادبزن در زیررکتوس فوقانی به صلبیه متصل شود. یک ساختمان غضروفی است که mm 3 درخلف لبه کاسه چشم به استخوان پیشانی وصل میشود. تاندون مایل فوقانی هنگام عبور از روی قرقره در یک غلاف سینوویال پوشید شده است.
مبدا عضله مایل تحتانی در سمت نازال دیواره کاسه چشم درست در خلف لبه تحتانی کاسه چشم و در خارج مجرای بینی- اشکی است. ابتدا از زیر رکتوس تحتانی و سپس عضله رکتوس خارجی عبور میکند تا با تاندون کوتاهی به صلبیه متصل میشود. محل اتصال آن در بخش خلفی گیجگاهی کره چشم، درست در زیر ناحیه ماکولا است. طول آن mm 37 است.
دروضعیت اولیه (معمولی) چشم، صفحه عضلات مایل تحتانی و فوقانی زاویه 54-51 درجه با محور بینایی می سازد.
تمام عضلات خارج چشمی غلافی از فاشیا دارند که در محل اتصال انتهایی آنها در امتداد کپسول تنون قرار میگیرد و متراکم شدن فاشیا در اطراف ساختمانهای مجاور لیگامان های مانع check ligaments را می سازد (شکلهای 19-1 و 20-1).
عصب محرک مشترک چشم oculomotor (III) عضلات رکتوس داخلی، تحتانی، فوقانی و نیز عضله مایل تحتانی را عصب دهی میکند. عصب دور کننده abducens (VI) عضله رکتوس خارجی را عصب دهی میکند؛ عصب قرقره ای trochlear (VI) عضلا مایل فوقانی را عصب دهی میکند.
خونرسانی عضلات خارج چشمی از شاخه های عضلانی شریان چشمی تأمین می گردد. عضلات رکتوس خارجی و مایل تحتانی نیز بترتیب توسط شاخه های شریان اشکی و شریان زیرکاسه چشمی infraorbitla تغذیه میشوند.
1- ابرو
ابروها چینهای پوستی ضخیمی اند که از مو پوشیده شده اند. چین پوستی توسط عضلات زیرین حمایت میشود. چنین پوستی توسط عضلات زیرین حمایت میشود. گلابلا globella برجستگی بدون موی بین دو ابرو است.
2- پلک
پلکهای فوقانی و تحتانی چینهای پوستی تغییر یافته اند که میتوانند بسته شوند و از قسمت جلویی کره چشم محافظت کنند (شکل 21-1). پلک زدن به گسترده فیلم اشک که محافظ قرنیه و ملتحمه از خشک شدن است کمک میکند پلک فوقانی به ابروها ختم میشود؛ پلک تحتانی در گونه محو میشود.
پلک ها از پنج صفحه اصلی بافتی تشکیل شده اند که از سطح به عمق عبارتند از: لایه پوست، لایه عضله مخطط (orbicularis oculi) بافت حفره ای arcolar t. ، بافت فیبرو (صفحات تارسی tarsal plates) و لایه ای از پرده مخاطی (ملتحمه پلکی) (شکل 22-1).
الف- لایه پوستی: پوست پلک ها متفاوت از پوست بیشتر نواحی بدن است زیرا نازک، سست، و ارتجاعی و دارای موهای اندک و بدون چربی، زیرپوستی است.
ب- عضله حلقوی چشم orbicularis oculi : عمل این عضله بستن پلک ها است. الیاف عضلانی آن شیار یکی را بصورت هم مرکز احاطه می کنند و تا فاصله کوتاهی از حاشیه کاسه چشم گسترده میشوند. برخی از آن به گونه و پیشانی می روند. بخشی از عضله که در است به عنوان بخش قبل تارسی pretarsat آن خوانده میشود؛ بخشی که روی سپتوم کاسه چشمی را میگیرد بنام بخش قبل سپتومی preseptal خوانده میشود. بخشی که در خارج پلک است را بخش کاسه چشمی orbital خوانند. عصب دهی آن از عصب صورتی fascial n. تامین می شود.
ج- بافت حفره ای areolar tissue : بافت حفره ای زیر عضلانی که در عمق عضله حلقوی چشم قرار دارد با لایه های زیرنیامی پوست سر ارتباط می یابد.
د- صفحات تارسی tarsal plates : ساختمان اصلی محافظ پلک ها یک لایه بافت فیبروی متراکم است که همراه با مقدار کمی بافت ارتجاعی بنام صفحه تارسی خوانده میشود. زوایای خارجی و داخلی و دنباله صفحات تارسی بوسیله لیگامان های داخلی و خارجی پلکی به لبه کاسه چشم متصل میشوند. صفحات تارسی فوقانی و تحتانی نیز توئسط یک فاشیای محکم و نازک به لبه های فوقانی و تحتانی کاسه چشم وصل میشوند. این فاشیای نازک سپتوم کاسه چشم orbital septum را می سازد.
هـ- ملتحمه پلکی: پلک ها در خلف بوسیله لایه ای از پرده مخاطی بنام ملتحمه پلکی پوشیده میشوند، که محکم به صفحات تارسی می چسبد. برش خط خاکستری لبه پلک به روش جراحی، آن را به یک تیغه قدامی متشکل از پوست و عضله حلقوی و یک تیغه خلفی متشکل از صفحه تارسی و ملتحمه پلکی تقسیم میکند.
جهت دریافت فایل مقاله بررسی آناتومی و جنین شناسی چشم لطفا آن را خریداری نمایید
دسته بندی | کشاورزی و زراعت |
بازدید ها | 2 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 96 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 91 |
گیاه شناسی
استفاده از گیاهان دارویی به قدمت عمر عقلی و رشد شعور انسان است. چون امراض با پیدایش بشر متولد شده اند و اسناد چند هزار ساله موجود در تاریخ طب و داروسازی حاوی تجربیات و اطلاعات ارزشمند گیاهی درمانی میباشد. خدمات علماء و دانشمندان مسلمان نظیر جابربن حیان، زکریای رازی، ابونصر فارابی، ابو علی سینا و امثال ایشان که سر آمد علوم شیمی، پزشکی و دارو سازی عصر خود بودند، به اندازه ای است که هنوز هم جوامع انسانی از پرتو آنها در زمینههای مذکور استفاده میکند. تا چند دهه گذشته، آنچه که به عنوان دارو مورد استفاده قرار میگرفت، از منابع طبیعی و بطور عمده از گیاهان به دست میآمد. در کشور ما سطح وسیعی از دشتها و مراتع پوشیده از گیاهانی است که خواص مختلف دارویی دارند. گونههای مختلف گیاه جنس درمنه از لحاظ داشتن خواص مختلف و موارد استفاده متفاوت در مقایسه با بسیاری از گیاهان دیگر شاخص بوده و ارزشهای چند جانبه دارد و البته گونه درمنه دشتی نیز در مناطق رویشی استپی، نیمه بیابانی و بیابانی حضور بارز داشته و نحقیقات نشان میدهد ماده سنتونین موجود در سرشاخههای آن دارای اثرات دارویی بوده و جهت دفع انگل بکار میرود.
با پیشرفت سریع علوم، از یکسو و مسایل اقتصادی از سوی دیگر، از مصرف گیاهان دارویی بصورت گذشته کاسته شد و داروهای شیمیایی در بسیاری موارد جایگزین گیاهان شدند. تجربه چند دهه اخیر نشان داد که داروهای شیمیایی با تمام کارآیی، اثرات نامطلوب بسیاری دارند و روشن شده است که کمترین ماده خالصی وجود دارد که فاقد اثرات سوء باشد و این آثار سوء هم از طریق درمان مستقیم اعمال میشود و هم از طریق نفوذ برخی از این داروها در خاک و جذبشان توسط گیاهان مورد استفاده انسانها و حیوانات، اعمال اثر میکنند و البته از جمله آنها، میتوان لوامیزول را نام برد (41).
به همین دلیل، بازگشت به استفاده از گیاهان دارویی مورد توجه بسیار قرار گرفته است و دانشگاهها، مراکز تحقیقاتی و سازمان بهداشت جهانی، برنامههای وسیعی جهت استفاده از گیاهان دارویی تدارک دیده اند. این مراکز نقش گیاهان دارویی را در ارتباط با مواد مختلف در قرن 21 سرنوشت ساز تلقی نموده اند (41).
اما استفاده صحیح از گیاهان دارویی، مشروط به وجود اطلاعات دقیق و علمی است. مسئله مقاومتهای دارویی نیز هشداری جهت تجدیدنظراستفاده از داروهای شیمیایی تلقی میشود و البته داروهای ضد انگلی نیز از این امر مستثنی نبوده و مقاومت نسبت به آنها به درجات مختلف ایجاد شده است.
از طرفی عفونتهای انگلی، در حال حاضر، به عنوان بیماریهای مزمن فراوان و جدی مطرح هستند و آلودگیهای وسیع را در تمام نقاط دنیا و از جمله در ایران ایجاد میکنند.
مجموعه این عوامل ما را به سمت بررسی علمی و آزمایشگاهی اثر ضد انگلی، 2 گونه از گیاه درمنه که البته به فراوانی در منطقه کرمان وجود دارند و ردپایی از اثر ضد انگلی آنها نیز در متون طبی قدیمی یافت میشود و ضمنا انگل، پارابرونما اسکریابینی نیز، طبق تحقیقات انجام شده در منطقه کرمان شیوع زیادی دارد و همچنین این انگل مقاومت خوبی نیز در محیط آزمایشگاهی دارد(17 و 38). با توجه به این دلایل بر آن شدیم تا در پی بررسی اثر ضد انگلی گیاه درمنه بر روی انگل پارابرونما اسکریابینی باشیم.
کلیات و مروری بر منابع
گیاه شناسی گیاه درمنه (آرتمیزیا) [1]
سلسله [2]: گیاهان [3]
شاخه[4]: نهاندانگان [5]
رده[6]: دو لپه ای [7]
زیر رده[8]: گل ستاره ای [9]، پیوسته گلبرگان
راسته[10]: آفتابگردان [11]
خانواده[12]: گل مرکبان [13]، (آفتابگردان)[14]، کامپوزیته[15]
زیرخانواده [16]: پرتو آساها [17](رادیه)
طایفه [18]: بابونه [19]
سرده[20]: درمنه[21]
گونه 1 : آرتمیزیا سیبری [22]
گونه2: آرتمیزیا سانتولینا [23]
آرتمیزیا
این گروه شامل پنجاه هزار گونه در جهان است. شامل گروهی از گیاهان گلدار واجد برگهای غالبا ساده و فاقد گوشوارک، جام پیوسته، برچههای متصل به هم و تخمکهایی تک پوششی هستند (33).
گیاهان این راسته، گلهایی با آرایش حلقه ای کاسه و جام و نافه پنج پر (5 قطعه) مشخص میشوند. براثر عدم رشد برخی از قطعات گلپوش و نافه و یا پیوستگی آنها به هم، تعداد قطعات گل، تغییر حاصل میکند، و ممکن است به کمتر از 5 برسد. در گیاهان این راسته پرچمها همیشه روی لوله جام قرار دارند. تخمدان همواره ناشکوفا و محتوی یک دانه (فندقه) است. در بیشتر رده بندیهای کنونی، راسته آسترال، فقط به یک تیره کاسنی منحصر میشود (33).
از تیرههای بزرگ گیاهان 2 لپه ای و آخرین تیره این گروه به شمار میآید. این گیاهان عموما علفی، بندرت چوبی یا پیچان بوده، دارای برگهای متناوب و ساده یا کم و بیش باپهنک بریده و به اشکال مختلف هستند. تیره کاسنی حدود 1000 جنس و 000/20 گونه دارد که تقریبا در تمام سطح کره زمین پراکنده اند. این تیره به 4 زیر تیره تقسیم میشود. که جنس آرتمیزیا به زیر تیره پرتو آساها تعلق دارد(1،7، 19، 33).
اختصاصات عمومی تیره کاسنی
در این تیره بزرگ انواع حالات رویشی از علفهای فصلی، یکساله و چند ساله و بندرت درختچه ای هستند. این گیاهان تقریبا با تمام محیطها و ارتفاعات مختلف سازش یافته اند و پوشش متراکم گونههایی از این تیره که در ارتفاعات بالا میرویند، بسیار چشمگیر است. اندامهای ذخیره ای زیر زمینی در برخی از گونههای تیره مانند کوکب و سیب زمینی ترشی وجود دارد. در اندامهای هوایی این گیاهان، مواد ذخیره ای به صورت اینولین است.
برگها دارای اشکال بسیار متنوع اند ولی وجه مشترک همه آنها نداشتن گوشوارک است در اکثر گیاهان تیره، پهنگ دارای بریدگیهای عمیق با اشکال مختلف است. برگهای گیاهان کوهستانی را نیز معمولا پوششی ضخیم از کرک پوشانده است. بسیاری دارای برگهای با حاشیه خاردار هستند (33).
از آنجا که بر سطح کپه این گیاهان گلهای بیشماری قرار دارند، کپهها را گلهای مرکب مینامند و به همین جهت کمپوزه یا کمپوزیته به این تیره داده شد. در تالیفات و ترجمههای گذشته نیز نام این تیره را "مرکبان" نوشته اند. تعداد گلهای موجود در کپهها متفاوت است در کپههای درمنه (آرتمیزیا) تعداد گل بسیار اندک است. گرده افشانی توسط حشرات در تیره کاسنی با حداکثر تکامل گل آذین در این تیره، امری بسیار سازش یافته است. خود گشنی (خود باروری) تقریبا بسیار نادر است زیرا رسیدن دانه گرده قبل از آمادگی کلاله برای پذیرش گرده صورت میگیرد (33).
گیاهان این زیر تیره دارای اختصاصات مشخصی هستند که در شناخت آنها ارزش انکارناپذیر دارند. کپهها در گیاهان این زیر تیره دارای گلهای ناهمجنس، یعنی گلهای تک جنس و نر ماده همواره با گلهای خنثی هستند که با نظمی مشخص قرار دارند. این زیر تیره جنسهای بسیاری دارد که در طایفههای متعدد قرار دارند(33).
گیاهانی یکساله یا چند ساله و یا نیمه چوبی و دارای برگهای متناوبی هستند که پهنک آنها غالبا بریدگیهایی عمیق دارد. کپههای دارای گلهای، ناهمجنس شعاعی و صفحه ای بشکل دیسکی و یا هم جنس و صفحه ای شکل هستند (33).
مهم ترین جنس تیره کاسنی است که در دنیا حدود 400 گونه دارد. درمنه که آنرا در کتابهای مختلف با نامهای شیخ، تلخه ویوشان هم نام برده اند. درمنه به همراه گون پوشش غالب مراتع و کوهستانها و بیابانهای ایران را تشکیل میدهند. گیاهان یکساله یا دو ساله و یا چند ساله اند، علفی و یا نیمه چوبی، دارای کرک و یا بدون کرک اند.
پوشش کرکی (اگر وجود داشته باشد) شامل کرکهای متنوع، دو شاخه ای، بندرت ستاره ای است. برگها متناوب، دارای تقسیمات شانهای، یا بخش شانه ای عمیق و یا 2 تا 4 بار تقسیمات بخش شانه ای عمیق، بندرت دارای پهنای کامل و یا در انتها بریده اند، برگهای بن رست یا قاعده ای دمبرگ دار و برگهای ساقه ای تقریبا اغلب بدون دمبرگ هستند. گل آذین خوشه گرزن، دمبرگ دار و برگهای ساقه ای تقریبا اغلب بدون دمبرگ هستند. گل آذین خوشه گرزن یا خوشه سنبله ای شکل است. برگهای گریبان غالبا، همقد، بطور مشخص همپوش و ردیفهای درونی آنها غالبا دارای حاشیه غشایی هستند. نهنج تخت و یا محدب، بدون کرک و یا کرکپوش است. گلها همگی لوله ای یا در کپههای هم جنس نر ماده اند و لوله آنها در انتها دارای 5 دندانه است.
در کپههای ناهمجنس جنس گلهای حاشیه ای ماده، دارای لوله نازک و نخی، بندرت مورب و واجد 2 دندانه اند. خامه این گلها غالبا دراز و خارج شده از جام است گلهای مرکزی نر ماده وزایا هستند ویا تخمدان آنها تحلیل رفته و سترون و لوله جام دارای 5 دندانه است.
فندقهها بدون کرک، قرصی شکل، بدون پهلو و فشرده و غالبا صاف اند. این جنس در ایران دارای 31 گونه است که در بسیاری از نقاط میرویند. گونههای فراوان این جنس در صنعت و درمان مورد استفاده قرار میگیرند. این گیاهان تقریبا همگی معطر و گاهی دارای بوی تند هستند. گرده افشانی به وسیله باد صورت میگیرد.
شهرت این جنس به دلیل تولید ترپنوئیدهایی در همه قسمتهای گیاه است و از دیر باز به عنوان منبع روغنهای اسانسی شناخته شده است (8، 30، 33، 34).
آرتمیزیا سیبری بسر، زیر گونه سیبری[25]، آرتمیزیا سوگدیانا بونگو[26]، آرتمیزیا هربا- آلبا آسو واریته لاکسی فلورا بویس[27]، آرتمیزیا اولیوریاناجی.گی. [28] آرتمیزیا گلومراتا سیر اکس اسپرنگ[29]
نام فارسی: درمنه دشتی (32-37).
اسامی مختلف:
آرتمیزیا سانتولینا شرنک [31]، آرتمیزیا لوبولیفولیا بویس[32]
نام فارسی: درمنه سفید (37).
گونه ای درمنه است، گیاهی بوته وار، سبز متمایل به خاکستری، بسیار پر شاخه، انبوه کوسنی شکل یا خوابیده بر خاک، به ارتفاع 50-10 سانتیمتر دارای ریشه عمودی چوبی ضخیم، در انتها منشعب.
ساقه
ساقههای گلدار کم و یا بسیار متعدد، محکم، سخت، راست، گاهی مورب، گسترده، خیزان- ایستاده کرکینه پوش- خاکستری در بخشهایی ظاهرا فاقد کرک، کاهی رنگ، در پایین دارای انشعابات متعابد میباشد.
برگ
متمایل به خاکستری، پوشیده از کرکهای نرم، یا ظاهرا فاقد کرک،در شاخههای جوان عقیم یا پاجفتها دمبرگ دار، به طول 15-8 سانتیمتر، پهنک آنها دارای پیرامونی مدور، با دو بار تقسیم شانه ای عمیق با قطعاتی سر نیزه ای، تخت، با انتهای مدور، به ابعاد 1-5/0×3-5/1 میلیمتر، در پایین ساقههای معمولی و میانه آنها تقریبا بدون دمبرگ، با تقسیمات سه بخشی، در قاعده گوشوارک دار، بن رستهای بی دوام در بخش گلدار بصورت براکته، با تقسیمات پنجه ای، سر نیزه ای نوک کند، در انتهای خطی- کامل و در پائینی چند بخشی.
گل
زردفام، بصورت کپههایی بسیار ریز، مجتمع در گل آذینی پانیکولی، با شاخههای گسترده، افقی یا مورب، متعابد، منشعب، با شاخکهای دارای 4-1 کپه گسترده، بدون پایک، کم و بیش متراکم و فشرده، دارای 5-4 گلچه به طول 3 میلیمتر، تخم مرغی- پهن دراز، گریبان دارای براکتههای خارجی تقریبا تخم مرغی، سبز، محدب، در سطح پشتی گردینه پوش، داخلیها پهن دراز- ظاهرا بی کرک فلسی شکل (9، 32، 59، 73).
موسم گل
فروردین- اردیبهشت (32).
در مناطق وسیعی از اروپا، امریکاو آسیا یافت میشود. منشاء اصلی آن در اروپا از مدیترانه تا اسکاندیناوی و آلاسکا و در آسیا از کام چاتکا تا سیبری و هندوستان و چین وجود دارد (36).
شمال غربی: خمسه، مهاباد. غرب: اراک، بخش مرکزی: شوراب نود یک اردستان، بین اردستان و نایین، مورجه خورت، کاشان ده بالا، ده آباد بطرف زید آباد، چوپانان در یزد، مزریه نزدیک نایین، منطقه پشت کوه یزد، رباط پشت بادام، جنوب؛ اطراف اردکان فارس، جنوب شرقی؛ ماهان کرمان، شمال شرقی؛ بیرجند، تل خشتک بین سبزوار و کاشمر، گنبد، طبس، بین طبس و فردوس، سمنان، دامغان، بسطام، میان دشت در جنوب شرقی شاهرود، دلبر تهران و اطراف، گرمسار، چیتگر، رودشور بین ورامین و شریف آباد، مدد آباد، کلاک، کویر نزدیک چشمه سفید، مبارکیه بینکوه و دریاچه نمک، کوشک نصرت بین تهران و قم در اطراف دریاچه حوض سلطان (32،81).
یکی از مهمترین گیاهان بوته ای موجود در عرصه مراتع، گیاهان جنس درمنه هستند که به دلیل تنوع خواهشهای اکولوژیک، دارای گونههای متعدد بوده و جوامع وسیع پوشش طبیعی مناطق استپی و نیمه استپی کشور را تشکیل میدهند(2).
درمنه دشتی (آرتمیزیا سیبری) نیز در مناطق رویشی استپی نیمه بیابانی و بیابانی حضور بارز دارد. این گونه از ارتفاع حدود 800 متر تا 2000 متر با میزان بارندگی حدود 100 تا 200 میلیمتر در این مناطق از عناصر گیاهی مهم در ترکیب پوششی گیاهان است. در واقع سیر تحولات پوشش گیاهی بر اثر تخریب، چرای مفرط، بوته کنی و ... به عنوان یک گونه جانشین به تدریج با حذف گونههای کم شونده و مرغوب استقرار و گسترش یافته است.
از نظر زمین شناختی این گیاه بطور عمده بر روی رسوبهای مانی الیگومیوشن (سازند قم) و سنگهای آذرین و آتش نشانی (دورانهای دوم و سوم) و سنگهای شیست و گنیس اسنفراکامبرین دیده میشود.
این گونه در خاکهای با بافت سندی، توم و رسی و ساختمان ریز دانه ای تا خیلی ریز دانهای عمق کم تا متوسط و عمق مشاهده میگردد (6).
این گونه با توجه به سطح تاج پوشش زیاد نقش به سزایی در جلوگیری از اثرات مخرب ریزش باران و کاهش روان آب داشته و در نتیجه این سازوکار به ممانعت از فرسایش سطحی خاک و نفوذ آب در زمین که به افزایش منابع آب زیر زمینی منجر میگردد، ادامه میدهند(6).
همچنین درمنه دشتی دارای دو نوع برگ است یکی برگهای زمستانه که اواخر فصل باران خزان میکنند و دیگری برگهای بسیار کوچک تابستانه که جایگزین برگهای بزرگ میشوند و در نتیجه باعث کاهش تبخیر و تعرق در گیاه و جذب بیشتر آن از خاک و باعث سازگاری گیاه به مناطق خشک و نیمه خشک میگردد (30).
تحقیقات فیتوشیمیایی و فارماکو گنوزیک نشان میدهد که در اندامهای هوایی اینگونه به خصوص سر شاخهها ماده دارویی صنعتی سنتونین به میزان قابل توجهی وجود دارد که در زمان قبل از باز شدن کاپیتولها به حداکثر خود میرسد. این زمان بهترین موقع برداشت اندامها و استخراج ماده مزبور میباشد. مطالعات فنولوژیک گیاه نشان میدهد که رشد رویشی آن از اواسط تیر ماه آغاز میشود و تا اواخر مرداد ماه تداوم دارد. رسیدن بذرها به صورت تدریجی از اواسط شهریور ماه شروع شده و تا اواسط مهر به طول میانجامد. خواب زمستانه از اوایل آذر ماه آغاز و تا اوایل اسفند ماه ادامه دارد (6).
همانطور که ذکر شد، بر اساس تحقیقات فیتوشیمیایی و فارماکوگنوزیکی که انجام شده است، وجود ماده سنتونین، در اندامهای هوایی و به ویژه سر شاخههای این گونه به اثبات رسیده است. ماده سنتونین خاصیت ضد انگلی داشته و گونه درمنه از این نظر نسبت به سایر موارد مورد استفاده اهمیت به مراتب بیشتری دارد. در اندامهای این گیاه علاوه بر سنتونین ماده آرتمیزین، با خواص ضد عفونی کنندگی نیز وجود دارد که برای از بین بردن و دفع حشرات موذی و مضر بکار میرود (6).
جهت دریافت فایل گیاه شناسی لطفا آن را خریداری نمایید
دسته بندی | معماری |
بازدید ها | 2 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 15 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 20 |
مطالعات باستان شناسی
جمع آوری مدارک باستانشناختی از مناطق پهندشتی در ارتباط با بافت های استقراری و معیشتی بدلیل ضرایب متغیر مدفون شدگی و همچنین ضرایب متغیر حفظ شدگی آثار در سطح و زیر سطح زمین و تأثیر تبعیض انسانی (bias) در شناخت و جمع آوری مدارک همیشه اشکالاتی را به همراه داشته است. هر چند که اخیراً پیشرفت تهیه
نقشه های سه بعدی از مدارک مدفون شده تا حدودی این اشکالات را رفع نموده است با این وجود این باستانشناسان که در روی پهندشت ها کار می کنند با موانع دیگری نیز برخورد دارند که عبارتند از حجم رسوب گذاری ها در مناطق مختلف، انتخاب تکنیک نمونه برداری صحیح، و انتخاب تکنیک صحیح کاوش در جاهاییکه آثار در اعماق بیشتری قرار دارند: (Johnson and Logan 1990). امروزه برای باستانشناسان و انسانشناسان شکی وجود ندارد که جستجوی انسان برای غذا و استراتژیهای استقراری آنها در زمین مربوط به بخشی از عملکرد اکولوژیکی یک پهندشت می باشد که در گسترش انرژی و مواد غذایی در بعد زمان و مکان در همه پهندشت قابل درک است (Butzer 1982). بنابراین شناخت ساختار زمین شناختی و بسترهای محیطی یک پهندشت ما را در درک بهتر انتخاب استراتژیهای گوناگون توسط انسانهای گذشته در اکوسیستم های متغیر یاری می کند. به عنوان مثال زندگی گروههای کوچ رو و
جمع آوری کننده غذا و شکارگران بیشتر از کشاورزان در معرض تغییرات کوتاه مدت محیطی بوده است. در عین حال این که گروههای غیرمتحرک نیز باید خود را با پهندشت غیرهمگن همساز می کردند. بنابر تعریف پهندشت ها پدیده های چند بعدی هستند و پهندشت اکولوژی با ساختار، عملکرد و با تجمعهای فضایی اکوسیستم مربوط می شود. منظور از ساختار در اینجا توزیع فضایی انرژی، مواد و انواع است که به اندازه، شکل، تعداد، نوع و ساختمان کلی اکوسیستم ها بستگی دارد. عملکرد، رابطه متقابل
داده های فضایی فوق و تغییر نیز به دگرگونی ساختار و عملکرد داده های فوق در طول زمان برمی گردد (Turner 1989: 173).
پهندشت اکولوژی در مدل سازی ناهمگن محیطی بسیار موفق بوده است و تئوریهای آندر تفسیر رفتارهای حیوانات بزرگ علفخوار هنوز از ثبات کاملی برخوردار است بطوریکه تئوریهای سنتی در تفسیر آن دچار اشکال هستند (Johnson et al. 1992). حیوانات علفخوار با منابع موجود روی پهندشت در ابعاد مختلف فضایی و زمانی ارتباط دارند (Senft et al. 1987:789) در حالیکه در تئوریهای نظیر تئوری (Optimal (foraging شکار و شکارگر رابط متقابل داشته و تأثیرات محیط نادیده گرفته شده است (Stephens and Krebs 1986). متأسفانه بیشترین مدلهای باستانشناسی شکارگران ـ گردآورندگان غذا از تئوریهای سنتی Optimal foraging اقتباس شده که در آن یک پهندشت باستانشناختی بصورت بیش از حد ساده ای که انسانهای گردآورنده غذا با آن سر و کار دارند تصور شده است. در حالیکه پهندشت اکولوژی ابزاری ادراکی منطقی بدست می دهد که حداقل نتیجه آن توصیف ساختار پهندشت ها است که در درک استراتژیهای بکار گرفته توسط انسانهای پیش از تاریخ بسیار مؤثر است: (Staffed and Hajic 1992).
بعنوان مثال (Stafford 1994) در یک مطالعه رابطه بین ساختار پهندشت و استراتژیهای اتسقراری یک جامعه شکارچی گردآورنده را در جنوب غربی ایندیانا با تحلیل محل تولید ابزارهای دو رویه سنگی و مجاورت آن ها را با شبکة بهم پیچیده آبرسانی نظیر چشمه های متعدد طبیعی نشان داده است. در این مطالعه چشمه های متوالی به عنوان کریدوری جهت دسترسی به منابع جدا از هم تلقی شدند. بافت سیستم شبکه ای آب در مقایسه با سیستم گیاهان از جنبه های ثبات دار این پهندشت محسوب شده و بعنوان نشانگر نسبی ساکنان این منطقه بکار گرفته شدند. تغییرات حادث شده در ساختار مکانهای ابزارسازی در کنار چشمه ها، نشان داد که همه آنها از زمان معینی (اوایل و اواسط هولوسن) شروع به استقرار شده اند. مطالعه نمونه های فیزیوگرافیک بسترها نظیر سرزمینهای مرتفع قابل شستشو این امکان را بدست داد که این بسترها از نقطه نظر بهره وری از زمین در مقیاس جغرافیایی مورد سنجش واقع شوند. نتیجه سنجش ها نشان داد که جابجایی شکارگر گردآوری کنندگان غذا در این پهندشت با تغییرات حاصل شده در فرم زمین رابطه دارد.
در آنالیز یک پهندشت اجزای پهندشت cells) یا (ecotopes واحدهای اساسی آنالیز محسوب می شوند و حداقل بخشهای همگن یک سرزمین را نشان می دهند (Zonneveld 1990: 14). این واحدها بصورت عمودی براساس صفات زمین مانند صخره، خاک، فرم زمین، گیاهان، آب و هوا، حیوانات و غیره که در ابعاد گوناگون در زمین پراکنده شده اند تعیین می گردند. به عبارت دیگر اجزاء یک پهندشت
اکوسیستم های جدا از همدیگر هستند که در عمل هر کدام از آنها قطعه ای از زمین را، جاییکه حداقل یکی از صفات زمین در آن بصورت همگن وجود دارد نشان می دهند بعنوان یک واحد آنالیز، هر کدام از آنها مبنای تعیین ساختار پهندشت محسوب
می شوند. اجزاء یک پهندشت همچنین در ارتباط با اندازه و عادت تحرک یک تشکیلات معین می گردند (Stafford and Hajic 1992: 13).
بعنوان مثال در استراتژی استقرار مردمان شکارگر گذشته، اجزای یک پهندشت می تواند براساس آن صفاتی از زمین که بصورت مثبت یا منفی در استراتژی تحرک یا در تاکتیک موقعیت یابی در یک محدوده معینی تأثیر گذاشته اند تعیین و تعریف شود. اجزاء یک پهندشت می توانند همچنین براساس مورد استفاده قرار گرفتن بعنوان منابع غذایی، یا بعنوان یک عامل توپوگرافیک که سیستم های آبیاری را تحت تأثیر قرار می دهد و یا براساس پتانسیل آنها در کاربردهای ویژه تعریف گردند (Warren 1990: 204, (Kvamme 1989: 151-513.